فارسی زبان مادری من نیست؛ اما زبان سرزمین من است. من زبان فارسی را در کوچه و محله و مدرسه آموختهام و دهها سال است که با عشق و اشتیاق، به زبان فارسی میخوانم و مینویسم و میآموزم.
و حال روایتهایی از این عشق و اشتیاق مینویسم، با این خوشخیالی که شاید برای دیگر دوستداران زبان و ادب فارسی خواندنی باشد. در این نوشتهها حرفهایی دارم که شاید چندان مهم نباشد، اما خیالم راحت است که چندان هم بیبنیان نیست و میخواهد خواننده کتاب را با خود به گوشه و کنار دنیای تماشایی زبان و ادبیات ببرد. اسماعیل امینی در کتاب به زبان فارسی نکات زیر را محور قرار داده است:
_اشارههایی به سرگذشت شیرین دیروز و امروز خط و زبان فارسی.
_تاملاتی در برخی حرفهای مشهور درباره زبان فارسی.
_روایتی از تجربههای نویسنده در خواندنیها و آموختنیهای زبان فارسی
_روایتی از مطالعهها و تجربه لذتبخش مطالعه کتب معروف زبان فارسی.
بسیار دیدهام جوانان متعصبی را که زبان مادریشان ترکی است و خیال میکنند اگر بگویند زبان ترکی «نُه» تا مصوت دارد در حالی که زبان فارسی شش مصوت دارد و انگلیسی فقط پنج مصوت دارد، یعنی ثابت کردهایم که زبان ترکی «نُه بر شش» از زبان فارسی پیش است و زبان انگلیسی «پنج بر نُه» از زبان ترکی شکست خورده است.
نه، این تعداد صداهای هر زبان، اعم از صامتها و مصوتها، فقط یک ویژگی است و ربطی به قدرت و ضعف زبان ندارد.
اینها را داشته باشید تا برسیم به اینجا که همانها، کسانی که دوست ندارند یک تار مو از سر زبان مادریشان کم بشود و هیچجور زیر بار این نمیروند که بپذیرند«ق» در زبان فارسی نیست، خیال میکنند که اگر کسی بگوید زبان فارسی«ث»، «ص»، «ض»، «ذ»، «ظ»، «ع»، «غ»، «ح» ندارد، لابد خیلی وطنپرست است و زبان فارسی (یا به قول باستانگرایان، زبان پارسی) را از حروف عربی پیراسته است و یک الفبای ناب پارسی باستان درست کرده است.
البته هرکدام از اهل تعصب میتوانند بگویند همانجایی که آنها ایستادهاند، مرکز زمین و بلکه مرکز تمام جهان است. اما واقعیت این است که واقعیت، کاری به علاقهها و تعصبات ما ندارد.