کتاب پرخو رمانی نوشته شبنم غفاری حسینی درباره ی مبارزه، علم و ثروت و ارتباطشان با یکدیگر است. پرخو در لغت نامه دهخدا به معنای هرس و بریدن شاخه های زیادی درختان است. اما شبنم غفاری حسینی در رمان پرخو، داستانی از مبارزه، و گره خوردن علم و ثروت در روزگار امروز ما را نوشته است. داستان کتاب پرخو، داستان زنی است که مشغول آزمایش ها و پژوهش های علمی است. در میانه ی راه به نتیجه ی غیرقابل باوری دست پیدا می کند. نتیجه ای که تمام زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد و او را بر سر دوراهی های سخت انتخاب قرار می دهد.
وقت قبلی که نداشتید؟ ایشون باید برن وزارت خونه. نمی تونین برین داخل. انگارنه انگار که دارد حرف می زند. در اتاق را باز می کنم. دکتر سرش را بالا می آورد و نگاهم می کند. انگار که معمولی ترین اتفاق زندگی اش افتاده. بعد با دست اشاره می کند به منشی که پشت سرم ایستاده. مرد در را آرام می بندد. دکتر از جا بلند می شود. لبخند ریزی پهن می شود روی صورتش و همان طور که با دست اشاره می کند به صندلی کنار میزش، می گوید: «به! خانووم دکتر آذین. خیلی خوش اومدین. بفرمایین خواهش می کنم.» و همین طور که لبخندش کش می آید روی صورت لاغر و درازش، از پشت میز بیرون می آید و صندلی را می کشد جلو: «بفرمایین بشینین بگم صبحانه بیارن.»
– ممنونم آقای دکتر. کسی رو بهتر از شما سراغ نداشتم.» و نگاه می کنم به صورت تراشیده اش و کت و شلوار اتوکشیده و لبخند پهنش. انگار که همین الان از روی صندلی آرایشگاه بلند شده باشد.
-چرا این قدر آشفته این اول صبحی؟!
نظر دیگران //= $contentName ?>
همین الان تمومش کردم و عالی تموم شد. درسته که کوتاهه اما در همین مجال هم بعضا داستان ها رکود هایی دارن که این ...