کتاب رویای یک ساحره به نویسندگی فاطمه قدیمی و تصویرگری فاطمه سادات احمدنیری می باشد. این رمان روایتگر داستان دختری به اسم رز است که داستان را از زبان خودش روایت میکند و در عین آن به خیال پردازی و رویای خود میپردازد.
اواخر فصل بهار بود و هوا خیلی خوب ومطبوع. شیشه ماشین را پایین دادم. نسیم ملایمی صورتم را نوازش کرد. چشمانم را بستم و در رؤیای خودم رها شدم.نمیدانستم روزهای پیش رویم چطورخواهد بود، ولی امید داشتم در این شهرجدید، هدفی برای دنبال کردن پیدا کنم.
چشمانم را باز کردم و نگاهم افتاد به درختان سرو بلندی که در هوا تکان میخوردند. سروها در کنار جوی آبباریکی روییده بودند و انگار داشتند زیبایی خود را به رخ میکشیدند. صدای مادرم مرا از منظره زیبای بیرون پنجره، به داخل کشاند.
نظر دیگران //= $contentName ?>
اصلا جالب نیست، یه کتاب کاملا بچه گانه....