نویسنده در کتاب «شهیدان آقاجانلو» بخشی از تاریخ مستند انقلاب اسلامی را با محوریت خانواده ارائه می کند.
همه مطالب کتاب «شهیدان آقاجانلو»، از زبان ساده و عامیانه مادر شهیدان آقاجانلو نقل شده است. ابتدای این اثر با معرفی زندگی مادر شهیدان آقاجانلو آغاز می شود، سپس مخاطبان، از زبان مادر با خلقیات و فعالیت های برادران آقاجانلو چه در جبهه و چه در خارج از آن آشنا می شوند. مادر شهیدان آقاجانلو دارای شش پسر است که سه نفر از آنها به شهادت رسیده اند.
سال 75 بعد از سیزده سال آمد. سیزده سالی که هر روزش منتظر بودم،ِ کسی تلفن بزند یا یک نفر با لباس سپاه بیاید در خانه و از او خبری بیاورد. پدرش هم مثل من بود اما چیزی بروز نمیداد. عکسش کنار مجید و حبیب بود اما خودش معلوم نبود کی برمیگردد. همیشه دعامیکردم زنده باشم و برگشتنش را ببینم. وقتی یک عده را میآوردند، من و داوود، پسر کوچکم، میرفتیم برای استقبال. من او را میفرستادم جلوی جمعیت تا از امیر خبری بگیرد. خودم هم تمام راه صلوات میفرستادم و دعا میکردم که اینبار آخرین باری باشد که دنبال امیرم میآیم. اینبار او را ببینم و محکم بغلش کنم، ببوسمش. قربان صدقهی قد و بالایش بروم و سیر نگاهش کنم. این اواخر پای رفتن نداشتم. یک گوشه مینشستم و منتظر میماندم تا داوود برسد.