همچنین؛ این مجموعه علاوه بر معرفی راویان، نویسندگان و گردآورندگان قصهها و افسانههای ایرانی و درج خلاصه روایتهای جمعآوری شده، اطلاعات ارزشمندی درباره بنمایهی هر قصه، پیامهای اصلی و فرعی قصهها، شخصیتهای انسانی و غیرانسانی موجود در هر قصه را عنوان میکند. یافتههای دیگر پژوهشی شامل دعاها، سوگندها، نفرینها و دشنامها از دیگر مواردی است که در این مجموعه به مخاطب ارائه میشود و میتواند زمینهساز بسیاری از فعالیتهای تحقیقی و رفتارشناسی اقوام و جوامع بر اساس قصهها و افسانههای هر دیار باشد.
اولیای تربیتی اعم از والدین، معلمان، مربیان و تمامی علاقهمندان به قصهگویی مخاطب این مجموعهاند و افراد به راحتی میتوانند قصههای مورد نظر خود را با توجه به بخش پند و اندرزهای الفبایی شده و موجود در «پندستان» این مجموعه خیلی سریع شناسایی کنند و مسیر کوتاهتری برای دسترسی به قصههای مورد نظر خود و شنوندگانشان داشته باشند.
علامه مجلسی در کوچه باغهای اصفهان قدم میزند. سیب سرخی را که در جوی آب افتاده برمیدارد و گاز میزند. با گاز زدن سیب به این فکر میافتد که آیا این سیب حرام است؟ صاحب آن راضی است؟ علامه مسیر آب را دنبال میکند و به باغی میرسد. صاحب باغ در باغ نیست، نشانی دکان او را به علامه میدهند. علامه پیش صاحب باغ میرود و موضوع را تعریف میکند و از او میپرسد چه کند که صاحب باغ راضی باشد. صاحب باغ که از درست کاری این جوان خوشش آمده، میگوید با دختر من که کر و لال و کور و شل است، ازدواج کن تا راضی باشم. علامه بین زندگی با این دختر و عاقبت خوردن لقمه ی حرام ازدواج با دختر را انتخاب میکند. روز عروسی علامه با دیدن دختر زیبا متعجب میشود.
پدر دختر می گوید دخترم کر است، چون گوشش غیبت و بدگویی نشنیده ،لال است، چون دهانش به حرف بد گشوده نشده، شل است، چون پای او به راه بد نرفته و کور است چون کاربدی را ندیده است. حاصل ازدواج این دختر و علامه مجلسی دانشمند دیگری است که مرقدش زیارتگاه مردم است.