قصه یلدا (جلد پنجم)
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب قصه یلدا (جلد پنجم)
کتاب قصه یلدا (جلد پنجم) پنجمین جلد از مجموعه «فرهنگ قصهشناسی یلدا» اثر علی خانجانی است که در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است و شامل 478 روایت داستانی است.
مجموعهی ۱۶ جلدی «فرهنگ قصهشناسی یلدا» اثر علی خانجانی با معرفی ۸ هزار روایت شفاهی به ثبت رسیده از قصههای ایرانی، از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. این مجموعه حاصل تلاش پنج ساله ۷۰ نفر از کارشناسان، پژوهشگران و ویراستاران است. در این مجموعه بیش از ۸ هزار روایت از قصههای شفاهی مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است و به جرأت میتوان گفت که تقریباً تمامی قصهها و افسانههای اقوام ساکن در ایران زمین پس از بررسی ۲۲۲ منبع مختلف در این مجموعه گردآوری شده است.
همچنین؛ این مجموعه علاوه بر معرفی راویان، نویسندگان و گردآورندگان قصهها و افسانههای ایرانی و درج خلاصه روایتهای جمعآوری شده، اطلاعات ارزشمندی درباره بنمایهی هر قصه، پیامهای اصلی و فرعی قصهها، شخصیتهای انسانی و غیرانسانی موجود در هر قصه را عنوان میکند. یافتههای دیگر پژوهشی شامل دعاها، سوگندها، نفرینها و دشنامها از دیگر مواردی است که در این مجموعه به مخاطب ارائه میشود و میتواند زمینهساز بسیاری از فعالیتهای تحقیقی و رفتارشناسی اقوام و جوامع بر اساس قصهها و افسانههای هر دیار باشد.
اولیای تربیتی اعم از والدین، معلمان، مربیان و تمامی علاقهمندان به قصهگویی مخاطب این مجموعهاند و افراد به راحتی میتوانند قصههای مورد نظر خود را با توجه به بخش پند و اندرزهای الفبایی شده و موجود در «پندستان» این مجموعه خیلی سریع شناسایی کنند و مسیر کوتاهتری برای دسترسی به قصههای مورد نظر خود و شنوندگانشان داشته باشند.
گزیده کتاب قصه یلدا (جلد پنجم)
بزبزگان برای آوردن علف به صحرا میرود و به شنگل و منگل میگوید در را برای کسی باز نکنند. بعد از رفتن بزبزکان، گرگ به خانهی او میرود. در میزند و میگوید من مادرتان هستم بچهها از درز در نگاه میکنند و میگویند: مادر ما سفید است. گرگ به آسیاب میرود و روی خودش آرد میریزد. بعد بر میگردد. بچهها گول میخورند و در را باز میکنند. گرگ شنگل و منگل را میخورد. مادر بر میگردد و ماجرا را میفهمد. او گرگ را پیدا میکند و شکمش را میدرد و شنگل و منگل را از آن بیرون میآورد بزبزگان از آنها میپرسد کجا بودید؟ بچهها میگویند: رفته بودیم خانهی خاله حلوا بخوریم. بزبزگان میگوید پس سهم من کو؟ بچهها میگویند: دستمان سوخت، گذاشتیم طاقچهی دلمان.