دفتر روحانیون اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد در ادامه تدوین خاطرات روحانیون رزمنده، اقدام به نگارش و تدو ین خاطرات رزمنده مرحوم حجت االاسلام شیخ رضا خانی نموده است؛ ایشان مبارزی فداکار و مدیری توانمند در مسئولیت های مختلف بود که با مرور کتاب ایستاده در میدان میتوان به گستردگی تلاش او در جهت اهداف بلند اسلامی پیبرد.
من که هنوز لباس روحانیت نداشتم، از سایر افراد اگر میپرسیدند کجا بودی؟ میگفت: «خانۀ فلا نی بودم و به مدرسه میروم. » البته یک دفعه برایم مشکل پیش آمد. مسجد جامع مراسم دعا برای شاه گذاشته بودند و یکی از آقایان روحانی آنجا منبر میرفت که دعای شاه بکند. من میخواستم بروم در آن جلسه شرکت کنم؛ ببینم که چه کسانی از روحانیون آمده اند؛ چون بدمان میآمد از کسی که در مجلس دعای شاه شرکت کند. گفتم خدایا چه جور بروم. با لباس هم نمیخواهم بروم و به طاغوت کمک کرده باشم. شلوار نداشتم و از یک کسی گرفتم. تنبانهای مشکی دهاتی پا میکردم و یک کت بلند، شلوار و یک جلیقه هم پوشیدم. این جلیقه و شلوار زیاد به هم نمیآمد.راه افتادم که به مسجد جامع بروم. وقتی از کوچه مصلی درآمدم و به کوچهی زرگری رسیدم تا از کوچه و پسکوچه خود را به مسجد جامع برسانم. وسط راه یک پاسبان جلوی مرا گرفت و گفت: «کجا بودی و کجا میروی؟ » گفتم: «من طلبهام و برای دعای شاه میروم. » گفت: «چرا لباس نپوشیدی؟ چرا لباس را کنار گذاشتی؟ » سکوت کردم. گفت: «خیلی خوب، برو. » مرا بدرقه کرد و مواظب بود که به کجا میروم.