کتاب قمارباز رمان کوتاهی نوشته فئودور داستایفسکی و برگردان از متن فرانسه پرویز شهدی میباشد و انتشارات به سخن آن را به چاپ رسانده است. در این کتاب داستایفسکی روسی با روایت کردن داستان زندگی الکسی ایوانوویچ، معلم جوانی که به قمار گرفتار میشود، به طور نمادین به نکوهش اعتیاد به مادیات و داشتن طمع برای کسب آن پرداخته است.
داستایفسکی قمارباز را در سن ۴۵ سالگی، تنها در مدّت ۲۶ روز نگاشته است. داستان رمان، ماجرای خانوادهای روس است که بر اثر تحوّلات و بیلیاقتیها ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلّم فرزندان این خانواده است، داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته است یا در راه قمارخانه است. وی به شانس خودش در قمار اعتقاد دارد، امّا در پی باختن در قمار، تمام ثروت خود را از دست میدهد.
این کتاب به نوعی اتوبیوگرافی داستایفسکی نیز است و خود او الهامبخش این داستان است، چرا که او از سال ۱۸۶۳ تا چند سال پس از نگارش رمان قمارباز (سال ۱۸۷۱) به قمار مشغول بوده است. داستایفسکی در قمارباز، علاوه بر روایت داستان الکسی، به جنون سیریناپذیر انسان برای دستیابی به منافع مادی زندگی پرداخته و همچون اغلب آثارش با زبردستی شخصیتهای چندبعدی داستانش را به لحاظ روانشناختی کالبدشکافی میکند.
مادربزرگ با وضعی سرسامآور پیروز شده بود. من در این هنگام درست حال قمارباز را داشتم. دستها و پاهایم میلرزید و شقیقههایم سخت میزد. شک نمیشد کرد که این موردی کاملاً استثنایی بود. این که در عرض ده دور بازی، سه بار صفر بیاید! ولی هیچ چیز تعجبآور به خصوصی در این مطلب نبود.
من خودم، شب گذشته، دیده بودم که صفر سه بار پشت سر هم آمد و یک قمارباز که همه ضربهها را از روی دقت حساب میکرد، همانوقت با صدایی بلند گفت که روز پیش همین صفر فقط یک بار در عرض بیست و چهار ساعت آمده بود. مادربزرگ که بزرگترین برد ممکن در بازی را کرده بود، دیگر با احترام مخصوصی مورد نظر همه قرار گرفته بود.