کتاب گذر از رنجها "جلد سوم"، اثر آلکسی تولستوی با ترجمه سروژ استپانیان؛ رمان سه گانهای است که داستان زندگی دو خواهر و داستان عشقهایشان را که در گذر از رنجها دست نخورده باقی مانده روایت کرده و به مفاهیمی مانند انقلاب و وطنپرستی پرداخته و حال و هوای شوروی سابق را پس از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر و درگیریهای داخلی را بیان کرده است.
دو تن در کنار خرمن آتش نشسته بودند - یک مرد و یک زن. از سمت درۀ تنگ استپ، باد بر پشتشان میوزید و در لابهلای ساقههای گندم - ساقههایی که دانههایشان از مدتها پیش ریخته بود - سوت میکشید. زن، پاهایش را به زیر دامنش کشید و پنجههای دستهایش را توی آستینهای پالتوی ماهوتیاش فرو برد. از زیر روسری پشمیاش که تا خط ابرویش فرو افتاده بود فقط بینی کشیده و خط لبهایی که لجوجانه به هم فشرده شده بودند، دیده میشد.
خرمن آتششان مختصر بود؛ آنچه که میسوخت و دود میکرد فقط چند بغل تپالۀ خشک بود که مرد از توی دره - از اطراف یک آبشخور - جمع کرده بود. به نسبت شدت وزش باد، نگرانی آن دو نیز فزونی مییافت.
مرد با لحنی نیشدار و با حالتی حاکی از رضامندی به آهستگی گفت: - البته تماشای زیباییهای طبیعت، وقتی که انسان با دلی افسرده کنار پنجره ایستاده باشه و ترقترق هیزم از توی بخاری دیواری به گوشش برسه، به مراتب خوشایندتره... خوشایندتر از این استپ ملالآور... آه از استپ اندوهزا!... زن، چانهاش را به سوی مرد گردانید و بیآنکه لب از لب بگشاید.. .