کتاب انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام توسط علی اصغر هاوی نیا نوشته شده است. «انسان اقتصادی» از مفاهیم کلیدی است که پیش از پرداختن به هرگونه نظریهپردازی اقتصادی باید بررسی و روشن شود. همانگونه که در مباحث مربوط به «ضرورت تحقیق» و «روش تحقیق» مطرح خواهد شد، برای دستیابی به دیدگاه اسلام در اینباره باید موضوعشناسی دقیقی به عمل آید.
کتاب انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام، در این جهت به بررسی روش و منطقی که اقتصاد سرمایهداری غرب در اینباره داشته و شناسایی مراحل گوناگون مسیر پیموده و نیز چگونگی پیوند بین آنها، به صورت تجربهی علمی داشته میپردازد. قسمتی از این مسیر در همین بخش با معرفی منفعتطلبی و عقلانیتابزاری به صورت دو ویژگی اصلی انسان اقتصادی غرب سرانجام یافته است.
در مرحلهی بعد لازم بود به مبانی فلسفی، انسانشناسی و معرفتشناسی که در پیدایش چنین تصویری از انسان نقش داشتهاند، دقت شود. از مهمترین مبانی که در اینباره میتوان از آنها یاد کرد، دنیسم، اومانیسم، و لذتگرایی است. از آن جا که هر یک از این موضوعات، دامنهی گستردهای دارند، کوشیده شده به عناوینی پرداخته شود که با چگونگی ترسیم الگوی انسان اقتصادی ارتباط تنگاتنگی داشته و مطالعهی آنها به صورتی باشد که در آنها تأثیرپذیری این الگو به خوبی آشکار شود.
گسترهی وحی
اکنون پس از آشنایی با ماهیت وحی و رابطهی آن با دیگر منابع شناخت، باید دید دستیابی به ویژگیهای انسان اقتصادی از روش وحیاتی ممکن است یا نه، و در صورت امکانپذیری، کدام مسیر برای معرفی انسان اقتصادی از دیدگاه وحی مناسبتر است.
منطقیترین راه برای پاسخ به پرسش اول، تعیین «قلمرو دین» است. دین که محصول معرفتی روش وحیانی است، چه گسترهای دارد؟ آیا مباحث اجتماعی_اقتصادی را نیز شامل میشود؟ پرداختن به مبحث «گستره وحی» یا «قلمرو دین» از این جهت در معرفی الگوی انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام اهمیت دارد که با پذیرش امکان تحقق ماهیت وحی و نیز برخی برتریهای آن در مقایسه با دیگر منابع شناخت هنوز جای این پرسش باقی است که احتمال دارد مباحثی چون الگوی انسان اقتصادی، از گسترهی این منبع شناخت خارج باشد و اساسا جستوجو و تمسک به آیات قرآنی متناسب با گسترهی روش وحیانی نباشد.
دربارهی «قلمرو دین» یا «گسترهی وحی» دیدگاههای متفاوتی بین معتقدان به ادیان الاهی مطرح شده است. برخی با قرار دادن «آخرت و خدا» به صورت یگانه هدف بعثت انبیا، به طور صریح معتقد شدند: ابلاغ پیامها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیلی دنیا در سطح مردم، دور از شان خدای خالق انسان و جهانها است و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکسها، پاستورها و گاندیها یا جمشید و بزرگمهر و همورایی .... بنابراین نیازی ندارد که خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند... اصلا چنین کاری برای خداوند و رسولانش یک عمل لغو نیست؟.. .