کتاب عمو نوروز و خاله نوبهار، اثر خواندنی شکوه قاسمنیا و تصویرسازی جذاب فریبا بندی؛ با بازآفرینی افسانهها و داستانهای کهن، به قصهی عمو نوروز و خاله نوبهار که به سنتهای زیبای فصل بهار، خانه تکانی، چیدن سفره هفت سین و مهماننوازی اشاره دارد، میپردازد.
بود و بود و بود، یکی نبود. یکی هم بود که اسمش نوروز بود. صدایش میکردند عمو نوروز. خانهی عمو نوروز نه روی زمین بود و نه توی آسمان. نه دور بود و نه نزدیک. کجا بود؟ توی دل آدمها، نوک یک کوه خیلی بلند، همانجایی که دل آدم به خدا میرسد. عمو نوروز دو تا چشم داشت به چه قشنگی! با آنها همهی خوبیها را میدید. دو تا گوش داشت به چه تیزی! با آنها همهی خوشیها را میشنید. یک عصا و یک خورجین هم داشت، هر دو سحرآمیز.