کتاب افسانه های کهن از سرزمین کهن به نویسندگی نوش آفرین امیری می باشد و محتوای آن را افسانه های قدیمی کوتاه تشکیل داده است. نشر میراث ماندگار آن را منتشر کرده است.
در ادامه مطلب میخوانید:
کتاب افسانه های کهن، شامل ۱۲ داستان از افسانههای کهنِ و سرزمینهای کهن می باشد. نام این داستانها عبارت است از: داستان کاکل زری، داستان حسن و دروغش، داستان رشته مروارید، داستان سنگ صبور، داستان چل کّره، داستان حسن و دختر شاه پریان، داستان نارنج و ترنج، داستان زن و مرد خل، داستان پسری که آهو شد، داستان سعد و سعید، داستان گرگ و خارکن، داستان سبز پری و زرد پری که با زبانی ساده و روان دارند و راحت خوانده میشوند.
داستان های کتاب عبارتند از:
1. داستان کاکل زری
روزی دختر خار کنی با پادشاهی ازدواج و پسر و دختری به دنیا میاورد. با توطئه زن اول پادشاه آنها گم می شوند. زن و مردی، دختر و پسر پادشاه رو پیدا و از آن ها نگه داری میکنند. روزی با تعجب دیدند که، با شانه کردن موهای بچه ها، از سر آنها طا و جواهر میریزد.
کم کم آنها ثروتمند می شوند و به گوش زن پادشاه می رسد. زن پادشاه به فکر نابودی آنها می افتد. در پایان داستان پادشاه از کارهای زن بدجنسش مطلع می شود و او را به دم قاطر بسته و در بیابان رها می کند.
2. داستان حسن و دروغش
در زمانهای دور پسر باهوشی بنام حسن ولی فقیر در شهری آباد زندگی می کرد. روزی پادشاه شهر فرمان داد که، هر کس بتواند 3 دروغ بگوید که همه درباریان بگویند دروغ است نصف ثروت و دخترم را به او میدهم. حسن روز اول گفت: من تخمه کدو می خوردم که یکی از آنها به زمین می افتد و کدویی به بزرگی گنبد مسجد می روید. روز دوم گفت: من تخم مرغ می خوردم که پوست آنها به زمین ریخت و خروسی متولد شد. روز سوم سبد بزرگی بافت و آن را به قصر برد. او گفت: پدرم زمانی که پادشاه بود به اندازه این سبد به شما طلا قرض داده و من آمده ام آن را پس بگیرم. پادشاه دید که اگه دروغ سوم را قبول نکند باید همه چیزش را به حسن بدهد، بنابراین آن را پذیرفت و حسن با دختر پادشاه ازدواج کرد.
3. داستان رشته مروارید
روزی خداوند به بازرگانی که فقیر شده بود، دختری عطا میکند که هنگام گریه از چشمانش بجای اشک، مروارید می ریخت و هنگام خنده گل از دهانش و وقتی موهایش را شانه میکرد طلا. روزی آوازه اش به پسر پادشاه می رسد و او تصمیم میگیرد با او ازدواج کند. در راه قصر که خاله و دختر خاله دختر با آن بودند با دسیسه کاری میکنند که دختر نابینا شود و او را به درون چاهی می اندازد. خاله دختر، دختر خودش را به عقد پسر پادشاه در می آورد. از کنار چاه زن و مردی که طبابت بلد بودند، دختر را پیدا میکنند و او را درمان میکنند. دختر رشته مرواریدی به زن درمانگر می دهد و می گوید بر سر راه بنشین و اینها را بفروش. هنگام فروش پسر پادشاه از زن می پرسد که مروارید ها را از کجا آوردی. زن او را نزد دختر می برد و دختر همه ماجرا را برای پسر پادشاه تعریف می کند.
4. داستان سنگ صبور
دختر جوانی وارد باغی می شود که بر روی تختی می بیند، پسرک جوانی بر روی آن خوابیده است و بالای سر او نوشته است که، دختری که به این مکان میایی، اگر 40 روز روزه بگیری و قرآن بخوابی، طلسم باطل می شود و این جوان با تو ازدواج می کند. دختر این کار را می کند. بعد چند روز به دختری که با کولی ها زندگی میکرد کمک می کند و آن را نزد خود می آورد و به می گوید وارد این اتاق نشو. روز آخر وقتی به حمام می رود دختر کولی وارد اتاق می شود و نوشته را می خواند و شروع به خواندن قرآن می کند که پسر بیدار می شود و با او ازدواج می کند. دختر قصه، به خدمتکاری مشغول می شود و ماجرا را برای سنگ صبوری تعریف می کند و در همین حین پسر صحبت های دختر را می شنود.
5. داستان چهل کره
این داستان پسر پادشاهی است که می تواند اسبی، بنام چهل کره که سرعت زیادی داشت و به زبان انسان ها صحبت میکرد، را بدست بیاورد و با آن به شهر دیگری برود. در آنجا به طور ناشناس زندگی می کند و با دختر پادشاه آن شهر، ازدواج میکند. در آخر به کمک اسب خود جانشین پادشاه می شود.
6. داستان حسن و دختر شاه پریان
این داستان، ماجرای پسر فقیری بنام حسن است که بخاطر خوش قلبی خود جان سگ، گربه و ماری را نجات می دهد، که آن مار دختر شاه پریان بود. وقتی پادشاه پریان می فهمد که حسن دخترش را نجات داده، انگشتر حضرت سلیمان را به او می بخشد و حسن هر چه از انگشتر می خواد برای او فراهم می شود. تا اینکه با دختر پادشاه ازدواج می کند ولی پیرزن بدجنسی، انگشتر را از چنگ حسن در می آورد. سگ و گربه ای که حسن، جان آنها را نجات داده بود، انگشتر را پیدا کرده و به حسن پس می دهند.
و داستان های جذاب دیگر...
یکی بود یکی نبود. در زمانهای گذشته در شهری آباد جوانی به نام حسن با مادر پیرش زندگی میکرد.
حسن جوانی با هوش اما فقیر بود روزی افراد حاکم در شهر جار زدند که ای مردم اگر کسی از شما بتواند سه دروغ بگوید که همه درباریان قبول کنند که دروغ است حاکم دخترش و نیمی از ثروتش را به او خواهد داد.
این حرف به گوش حسن رسید و با خود تصمیم گرفت تا به قصر حاکم رفته و شانس خود را امتحان کند. پس به مادرش گفت: مادرجان مقداری تخمه کدو برای من آماده کن که میخواهم به قصر حاکم بروم.
مادر گفت باشد فرزندم حسن تخمه کدو را در جیبش ریخته و همچنان که مشغول خوردن تخمه کدو بود وارد قصر حاکم شد همه سران حکومتی در اطراف حاکم نشسته بودند و به حرفهای کسانی که به قصر میآمدند و دروغی میگفتند گوش میدادند و نظر میدادند که حسن وارد شد و به حاکم و افرادش احترام گذاشت و گفت قربان من هم آمدهام و میخواهم دروغی بگویم.
حاکم گفت بگو حسن گفت من وقتی میخواستم به قصر شما بیاییم مشغول خوردن تخمه کدو بودم که یکی از تخمهها از دستم به زمین افتاد و ناگهان مشاهده کردم که از آن تخمه کدو بته کدویی سبز شد و در دم کدویی داد به بزرگی گنبد مسجد محله و از بس بزرگ بود، من نتوانستم که آنرا برای شما بیاورم.
برای خرید pdf کتاب افسانه های کهن ایرانی به سایت فراکتاب مراجعه و آن را تهیه کنید و در خود نرم افزار فراکتاب می توانید آن را مطالعه بفرمایید.
برای دانلود کتاب افسانه های ایرانی به نرم افزار فراکتاب مراجعه و آن را تهیه کنید و در خود نرم افزار مطالعه بفرمایید.
مشخصات کتاب افسانه های کهن از سرزمین کهن در جدول زیر مشاهده می کنید:
مشخصات | |
ناشر: | میراث ماندگار |
نویسنده: | آفرین امیری |
زبان: | فارسی |
تعداد صفحه: | ۱۲۸ |
موضوع: |
ادبیات داستانی و شعر
|