کتاب افسانه ی مردی که از مرگ می ترسید شامل چهار داستان افسانهی بوزینه و نقاب، افسانهی آتش زاد، اشک ابلیس، افسانهی مردی که از مرگ میترسید یک معجون عاشقانه، عاقلانه، طنز، پر از ایمان و تردید و .... دنیای رنگارنگ خیال، از مخفی ترین و امنترین فضاهای آفرینش است که با دیورارهایی بلند از جنس امید، آرزوهای هرچند دور و دراز ما را که گاه تنها دارایی ما هستند از شیطان ترس و دیو نومیدی پنهان میسازد.
یکی بود، یکی نبود. همیشه همین است! این یکی از مهمترین قوانین زندگی است که وقتی یکی هست، یکی هم نیست! ولی ما همیشه هر دو را با هم می خوایم و همین شروع داستان است!
زمین پوشیده شده بود از سپرهای شکسته، شاخ های بریده و اجساد دیوها و آدم ها همچون ابر غبار به هم آمیخته بود.
تنها یک آدمیزاد است که می تواند جفا ببیند و دوست بدارد! خیانت ببیند و وفا کند و تازه با این خال خراب دلش هم کلی خودش با خودش خودش صفا کند! از دشمنش، یک دوست خیالی بسازد و خویشتن را فدای او کند! یک خوبی را هزار ببیند و هزار بدی را یکی هم نبیند ...