کتاب الگوها و فرایندهای خط مشی گذاری فرهنگی، اثر علی جوادی؛ به مفهوم خط مشی گذاری (سیاستگذاری)، فرهنگ و قدرت ناگزیر در چهارچوب سنتها و رهیافتهای گوناگون حوزههای مطالعاتی چون مدیریت، علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی، پرداخته و به درک و بررسی آنها میپردازد.
سیاستگذاری فرهنگی (Cultural Policy) در این رهیافتهای نظری از مطالعهی نسبت دو مفهوم فرهنگ و قدرت هویت مییابد و فرهنگ عرصه تعارضات معنایی و تلقیهای متعارض از جهانهای اجتماعی گوناگونی در نظر گرفته میشود. از اینرو، برای تأمین رویکرد بومی در نقد الگوهای موجود و فهم الگوها و مدلهای سیاستگذاری فرهنگی، که برحسب بازنمایی زیست جهانی بومی فهم میشود، میکوشد تا دیدگاههای رایج نقد و بررسی شود؛ به گونهای که تمامی اشکال بازنمایی الگوها و فرایند خط مشی گذاری (سیاستگذاری فرهنگی) نقد شده و مفاهیم دارای ظرفیت آن به نفع عالم بومی برای مدلسازی فرهنگی، بازتولید شود. بنابراین، الگوها و فرایندهای سیاستگذاری فرهنگی از دیدگاه اندیشمندان غیر بومی با نگاهی تطبیقی نقد و بررسی میشود و در نتیجهی هر مبحث الگوها و مدلهای بومی اندیشمندان معاصر نیز معرفی خواهد شد.
ساحتهای معنایی و هندسۀ معرفتی فرهنگ
در حکمت متعالیه مبتنی بر اصل حکمی-فلسفی «اصالت وجود»، بر وحدت وجود تأ کید میشود و موجودات نه بهعنوان ذاتهای مستقل بلکه همچون صورتها و شئون متکثر حقیقت یگانۀ وجود مورد توجه قرار میگیرند؛ بنابراین ذاتهای متعیّن و تمامیتیافته چندان مطرح نیستند و به کارگیری مفاهیمی همچون بُعد (در انسان دوبعدی) یا قطب (در عالم چندقطبی) با روح تبیینگر این فلسفه ناسازگار است.
از مبادی اصلی و اساسی در مبحث اصالت وجود، تشکیک مبتنی بر رتبه و درجه است. تمایز موجودات تمایزی تشکیکی است و آنها ذوات متعیّن و مجزا از یکدیگر تلقی نمیشوند؛ ازاینرو، اصل فلسفی اصالت وجود که به طور اساسی بر حقیقت یگانه و چندمرتبه وجود و تغییرات تدریجی مراتب آن تأکید دارد، بیش از مفاهیم بُعد و قطب از مفهوم ساحت، درجه و رتبه بهره میبرد و ویژگیهای متمایزی در الگوی تبیین صدرایی با عالم متجدد را زمینهساز میشود.
فهم ویژگیها و تفاوتهای عالم دوقطبی با جهان سهدرجهای در گرو سه چرخش فلسفی است: چرخش از ماهیت به وجود، چرخش از کثرت به وحدت، چرخش از تمایز ذاتی به تمایز تشکیکی. ازسویی، تمایزهای حکمت متعالیه با فهم کلان الگوی عالم دوقطبی (دوالیسم معرفتی)، حاصل تطورات تدریجی اندیشۀ اسلامی است که نه تنها در حوزۀ فلسفه بلکه در حوزۀ اخلاق، حدیث، تفسیر و به خصوص عرفان اسلامی رخ داده (علم الهدی، 1386 : 159) و در حکمت متعالیه متبلور شدهاند. ملاصدرا تقریبا هم عصر با دکارت و پس از تلاش طولانی در شرح فلسفۀ ابنسینا و با الهام از فلسفۀ سهروردی و نگرشهای عرفانی و ذیل اصول آموزههای متون دینی، حکمت متعالیه را به گونهای بنیان نهاد که همچون صورت استعلایی اندیشۀ اسلامی یا تلفیقی از نحلههای تفکر اسلامی تلقی میشود.