کتاب بابا سعید کتابی پیرامون زندگینامه، خاطرات و کرامات شهید سعید زندی به همت کارگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تهیه و تدوین شده است و توسط انتشارات شهید هادی منتشر و روانه بازار کتاب شده است.
این کتاب بابا سعید نام گرفته است زیرا کتاب با خاطراتی که فرزند شهید نقل می کند، آغاز می شود سپس به سراغ زندگینامه و خاطرات شهید می رود.
مهدی زندی تنها فرزند شهید سعید زندی است، فرزندی که پدر را ندید. مهدی شش ماه بعد ازشهادت شهید بدنیا آمد، مدتی بعد از تولدش مادرش که دختری کم سن و سال بود فرزند خردسالش را به خانواده همسر سپرد و تن به دست تقدیر داد برای ازدواج مجدد. مهدی تا مدت ها فکر میکرد پدر بزرگ و مادر بزرگش، پدر و مادرش هستند تا این که کم کم بزرگ شد و فهمید که فرزند شهید است و مادرش را نیز تندباد سرنوشت از دستش رهانیده است.
بابا سعید کتابی شبه عارفانه است که خاطرات و کراماتی را نقل می کند که در تصور انسان نمی تواند بگنجد که یک جوان 22 ساله به این درجه رسیده است، آن هم در یک مدت زمانِ کوتاه. خاطرات نقل شده در این کتاب می تواند بسیار راهنما و دستگیر نسل جوان باشد.
سعید زندی متولد 1341 بود هنوز 20 سالش نبود که جنگ آغاز شد و به جبهه رفت. چه جبهه رفتنی! در جبهه با مجید حشمتی آشنا شد و مجید را به استادی پذیرفت. شاگردیها کرد تا تک به تک دستورالعمل های دین و عرفان را آموخت ودر مدت زمان کوتاهی به یک عارف کامل تبدیل شد، به حدی که در نمازهایش حضور قلب کامل داشت و از خوی بی خود می شد. حتی یکبار توانست تا مشهد طی الارض کند. وقتی 19 سالش بود به پدرش گفت: فکر می کنم دلیل این که شهید نمی شوم این است که دینم کامل نشده است و مجردم. در پاییزسال 1363 ازدواج کرد و در اسفند همان سال به شهادت رسید. و از وی یک پسر به یادگار ماند.
بحران نوجوانی، حس تنهایی و خانه پدر بزرگ و مادربزرگ که همیشه پر بود از نوههایشان، دختر عمو و پسرعموهایی که همه با پدر و مادرشان می آمدند و می رفتند. مهدی نظاره گر بود و در حسرت داشتن پدر و مادر. گرچه پدر بزرگ و مادر بزرگش برایش کم نمی گذاشتند، اما مهدی دلش مهر پدر و آغوش مادرش را طلب می کرد. همه این ها باعث شد مهدی اسیر دست اتفاقات و گمراهی های زمانه شود؛ غافل از این که پدر شهید او جوان پاک نیتی بود که در جبهه جنگ مسیر کمال را طی طریق نموده بود عارفی که بعد از شهادت نیزکراماتش به دیگران می رسید. مهر بابا سعید درِ کرامات وی وارد شد و از دست یکی از همرزمانش بیرون آمد و دستگیر مهدی شد. پدری کرد برایش راه و مسیر را نشانش داد و زندگیش را ساخت برایش. مهدی الان دو فرزند دارد که خوب باباسعیدشان را می شناسند. امید است که با این کتاب دیگر فرزندان ایران زمین هم بابا سعیدشان را بشناسند.
دوباره به سیستم نگاه کرد و گفت اواخر اسفند63 شهیدی به نام سعید زندی علی آبادی در قطعه 27 ردیف 109 شماره 1 دفن شده است.
گفتم خودشه مشخصات درسته. به همراه دوستم رفتیم و با کمی جستجو مزار شهید را پیدا کردیم.
سنگی قدیمی و رنگ و رو رفته در آنجا بود که هیچ تصویری نداشت. ظاهرا محتویات تابلوی شهید سرقت شده بود! روی کاغذی نوشتم:«خانواده شهید زندی لطفا با این شماره تماس بگیرید.» و بعد برگه را روی سنگ قبر شهد چسباندم.
مدت ها گذشت و هیچ خبری نشد دیگر ناامید شده بودم. تااینکه یکی دو سال بعد، در مراسمی که برای شهیدان لشکری در مسجد پادگان ولی عصر(عج) برگزار شده بود شرکت کردم.
مداح مراسم حاج رضا پوراحمد بود، ایشان ضمن روضه ای که خواند از رفقای شهیدش یاد کرد و گفت: سعید زندی یادت بخیر...
باورم نمی شد درست شنیده باشم. بعد از جلسه، به سراغ مداح رفتم و از سعید پرسیدم. خوب این شهید را به یاد داشت، اما به من گفت: با فرمانده گردان ما یعنی سردار یزدی صحبت کن. او بهتر از من سعید را می شناسد.
کمی با سردار یزدی صحبت کردم و فهمیدم که شهید زندی، پسری دارد که چند سال قبل، ازدواج کرده است.
شماره فرزند شهید را از ایشان گرفتم. مدتی بعد اولین جلسه را با ایشان برگزار کردیم و مصاحبه ها آغاز شد.
خاطرات فرزند شهید که فراز و فرودهای عجیبی را در زندگی داشته، در جای خود بسیار شنیدنی بود، پس کتاب را با خاطرات فرزند شهید آغاز کردیم و در ادامه به سراغ خاطرات شهید رفتیم.
مربی عقیدتی لشکر بودم دوره معاد را گذرانده بودم و دهها کتاب در این زمینه خوانده بودم. برای رزمندهها در این موضوع صحبت میکردم یک شب وقتی صحبتم تمام شد، سعید در خلوت به من گفت: این مطالبی که از برزخ بیان کردی، درست بود اما کامل نبود. بعد بسیار دقیق و با جزئیات مسائل مربوط به برزخ را بیان کرد. او ریزترین مسائل بهشت و جهنم برزخی را به طور دقیق برایم توضیح داد. به او گفتم: سعید توضیحات تو خیلی کامل است. اینها را در کدام کتاب خوندی؟ جوابی نداد. اصرار کردم اما بی فایده بود. تا اینکه گفت من کتابی در این زمینه نخواندهام. تمامی مواردی که برای شما بیان کردم را خودم مشاهده کردم.
کتاب بابا سعید زندگینامه و خاطرات شهید سعید زندی گروه فرهنگی و نشر هادی چاپ اول این کتاب پاییز 1401 بوده است. سعید زندی از شهدای عارفی بود که در مدت کوتاه عمر خود، با عمل به دستورات دین، به درجات بالای معرفت دست یافت و پرده ها از مقابل چشمانش کنار رفت. بابا سعید کتابی شبیه به عارفانه است. خاطرات شهیدی که به دستورالعمل های اخلاقی عمل نمود و... مربی عرفانی او شهید مجید حشمتی است که داستانش را در کتاب از گود مافیا تا گود قتلگاه خواندید. نوزده ساله بود که به پدر گفت: فکر میکنم علت اینکه شهید نمی شوم این است که دین من کامل نیست و ازدواج نکرده ام.
کتاب بابا سعید را می توانید از سایت یا اپلیکیشن فراکتاب خریداری کنید.
مشخصات کتاب بابا سعید در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | ابراهیم هادی |
نویسنده: | گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی |
تعداد صفحه: | 120 |
موضوع: | شهدا |
قالب: | چاپی |
نظر دیگران //= $contentName ?>
سعید زندی یکی از اعجوبه های معنوی #دفاع_مقدس است. در #عرفان و طی الارض به درجات خاصی رسیده بود. بسیار اهل مطال...
یه جورایی حالات معنوی این مرد بزرگ کم سن و سال،خواب رو از من ربود. اللهم صل علی محمد و آل محمد...