کتاب سفر خروج نوشته عبدالرحمان شرقاوی و ترجمه غلامرضا امامی میباشد و انتشارات امیرکبیر آن را به چاپ رسانده است.
سفر خروج در کنار بیان مصیبتهایی که در جریان حادثه عاشورا بر خاندان اهل بیت(ع) رفت، به سمت ایجاد این تفکر در ذهن مخاطب خود پیش میرود که آنچه بر خاندان پیامبر در جریان ماجرای عاشورا گذشته است فراتر از هر بلا و مصیبتی است که در طول تاریخ بر خاندان پیامبر و اهل بیت رفته است.
شرقاوی در این نمایشنامه، هر حرکت و سکونی را به دقت در جای خود نشانده و در لباس نظم دهنده ای خلاق ظاهر شده است.
(جادهای در مدینه که چند شاخه راه به آن منتهی میشود و تعدادی خانه اطراف آن است. حرم پیامبر (ص) از دور هویدا میشود. شب آکنده از سکوت است. ناگهان صداهایی بلند میشود و چند مرد با مشعل وارد میشوند.)
سعید: ستمگر متکبر نابود شد.
بُشر: دروغگوی بزرگ از میان رفت.
سعید: فرعون زورگو هلاک شد. ای مردم، معاویه مُرد. امروز روز آزادی است. مژده بده ای بُشر، مژده بده.
اسد: مردی را که از یاران پیامبر بود و پیامبر او را به بهشت بشارت داده دشنام میگویی و به آتش جهنم بشارت میدهی؟
سعید: همان مردی که حکومت و زمام امور را بهتنهایی به دست گرفت و صاحب آن شد و اصل مهمی را در اسلام نابود ساخت و اساس «شورا» را جعل کرد و با نص قرآن دشمنی ورزید و احکام سنت را فنا کرد. هنگامیکه پدربزرگم به نظرش اعتراض کرد، او را درحالیکه نماز میخواند، کشت.
اسد: در کارها همیشه با ما مشورت میکرد.
بُشر: برای آنکه شکوه حکومتش را کامل کند. شما آفت بزرگ ما هستید. شما فقط ظاهراً با شورا بودید. موافقت شما پیشاپیش اعلام شده بود و دهانتان جز برای چشم گفتن باز نشد.
سعید: آیا یکی از شما با نظر معاویه مخالفت کرد که پس از آن نجات یابد؟ شما او را به سلطنت رساندید.
بُشر: عادت کرده بود که نه را نشنود.
سعید: حسین کجاست تا با او بیعت کنیم و یزید را از حکومت خلع کنیم؟ حسین کجاست ای بُشر؟
بُشر: حسینبنعلی بر منبر جدش برای مردم سخن میگوید و حدیث نقل میکند. بشتاب تا بتوانیم محضر او را درک کنیم.
سعید: من از سرزمین عراق آمدهام تا او را ببینم، اما او را در خانهاش و در مسجد نیافتم.