نشر امیر کبیر داستانهایی از زندگی پیامبران در قالب زبان و ادبیات کودکانه جهت آشنایی کودکان با پیامبران آسمانی تحت عنوان داستانهای پیامبران تهیه و تدوین نموده است. این داستانها به صورت مجموعه چند حکایت کوتاه بیان شدهاند.
حضرت موسی(ع) به قلم آذر رضایی چند داستان کودکانه درباره حضرت موسی(ع) را روایت میکند. این داستانها حکایتهایی از زمان تولد حضرت موسی، کودکی در قصر فرعون، جوانی ایشان، و در نهایت زندگی کنار شعیب پیامبر و شاگردی ایشان را در بردارند.
آن روز هم، مادر موسی صدای پای اسب فرعون را شنید، در دل به خدا پناه برد و با ترس و لرز پشت در خانهاش ایستاد. مادر موسی با خود گفت:«نکند یکی از همسایهها خبر به دنیا آمدن پسرم را به فرعونیان داده باشد. خدایا چه میتوانم بکنم؟»
به دخترش گفت:«برادرت را لابهلای لحاف بزرگی بپیچ و در پستوی خانه پنهان کن، مواظب باش هوا به او برسد که خفه نشود.»
خواهر موسی گفت: «اگر گریه کند چه کنم؟ او تازه به دنیا آمده، نوزاد که نمیداند اطراف ما چه میگذرد. ماموران فرعون اگر صدای گریه او را بشنوند کارمان ساخته است.»
مادر موسی نگران شد. باز هم در دل از خدا کمک خواست و گفت: «نگران نباش. خدا با ماست. موسی را به خوبی شیر دادهام گرسنه نیست، امیدوارم گریه نکند.»