کتاب بچه های حاج قاسم نوشته افسر فاضلی شهربابکی، به بیان خاطرات سردار حسین معروفی پرداخته و توسط انتشارات فاتحان نیز منتشر شده است.
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با آن که خسارات و صدمات جبران ناپذیری را بر این کشور و نظام نو پای اسلامی وارد کرد، اما از طرفی برکات فراوانی داشت که به فرموده ی حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) «این جنگ یک گنج بود.» یکی از آن برکات، تربیت و معرفی مجاهدانی دلاور و ایثارگر بود که جان عزیز خود را در طبق اخلاص نهادند و برای دفاع از اسلام و سرزمین اسلامی، لحظه ای درنگ نکردند؛ همان ها که امروز ایثارگران، شهدا، جانبازان و آزادگان ما هستند.
سردار سرتیپ دوم پاسدار حسین معروفی، از جمله کسانی بود که از این آزمون سخت، سربلند بیرون آمد. جانباز گرانقدر و آزاده ی سرافرازی که از افتخارات هشت سال دفاع مقدّس است.
کتاب بچه های حاج قاسم سعی دارد با امانت داری کامل به بیان خاطرات این سردار عزیز بپردازد.
کتاب بچه های حاج قاسم شامل خاطرات سردار حسین معروفی می باشد و مجموع ناگفته هایی از رشادت ها و حماسه های دلیر مردان به ویژه لشکر 41 ثارا… در هشت سال جنگ تحمیلی و دوران اسارت آزادگان سرافراز کشور است که به زیور طبع آراسته شده است.
سردار حسین معروفی، کسی که در نوجوانی لباس مقدّس سپاه را پوشید و برای پاسداری و دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی به جبهه های حق علیه باطل شتافت و هفت سال تمام، هم دوش با رزمندگان جان برکف سپاه اسلام، دلاورانه جنگید و بارها مجروح شد و تا سرحد شهادت پیش رفت. کسی که بنا به گفته ی سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی، کم سن و سال ترین فرمانده ی گردان لشکر 41 ثارالله در طول دوران دفاع مقدّس بود؛ و این افتخار بزرگی برای این سردار دلیر و مردم ولایت مدار و شهیدپرور شهربابک است.
ایشان در سال 1367 و چهار روز پس از پذیرش قطعنامه ی 598 شورای امنیت، در شلمچه در حالی به اسارت نیروهای بعثی در آمد که امکان فرار از معرکه برایش مهیّا بود؛ اما مردانه و جانانه تا آخرین لحظه ایستاد، مقاومت کرد و بچه های گردانش را که همیشه یار و یاو ر او بودند، تنها نگذاشت و همراه آنان اسیر شد و مدت بیست و شش ماه در زندان های رژ یم بعث عراق، به دلیل مفقودالاثر بودن (ثبت نام نشدن توسط صلیب سرخ) و نیز شناسایی شدن توسط بعثی ها، سخت ترین شکنجه ها را تحمل کرد، اما لحظه ای از اعتقادات و آرمان های خود دست برنداشت. آزادی ایشان از بند اسارت ـ درحالی که به عنوان فرمانده ی گردان شناسایی شده بود ـ نیز یکی از الطاف الهی بود تا این یادگار دفاع مقدّس، برای تبیین ارزش های آن دوران و تدو ین آرمان شهدا و دفاع از ولایت باقی بماند.
این کتاب در شش بخش با عناوین زیر به این مهم پرداخته است:
بخش اول: سال های نخست، بخش دوم: سال های دفاع مقدس، بخش سوم: دوران اسارت، بخش چهارم: همسر اسیرم حسین معروفی، خاطرات همسر حسین معروفی، بخش پنجم: تصاویر و بخش ششم: نمایه
مجتبی ضامن نارنجک دستی را کشید و از فاصله ی هفت، هشت متری چنان توی سینه ی او زد که اگر منفجر هم نشده بود، کارش را می ساخت. ادامه دادیم تا این که رسیدیم به بچه های گردان 412، اولین کسی که از آن گردان به ما رسید، حسن عباسی، بچه ی شهربابک بود. همان جا خبر را به عقب اعلام کردم. تقریباً مرحله ی اول کار ما تمام شده بود.
پایم خیلی می سوخت. هنوز وقت نکرده بودم زخمم را پانسمان کنم. مسیر را به سمت چپ خط دشمن برای کنترل کردن ادامه دادم. رسیدم به رمضان زین الدینی دوست و هم کلاسی ام که حالا آرپی جی زن بود. گفتم: رمضان، همین جا بمون و مواظب عقب باش.
چون احتمال می دادیم عراقی هایی که پراکنده شده اند با استفاده از تاریکی هوا از ما تلفات بگیرند. بعداً علی محمّدیان، گفت: دیدم از پشت سر داره به ما تیراندازی می شه. دقت کردیم گویا یک سنگر عراقی تو میدون مین هنوز پاک سازی نشده بود و مرتب به سوی بچه ها تیراندازی می کرد. رمضان بلند شد و همان جا با آرپی جی این سنگر رو زد. تیری هم به سر خودش اصابت کرد و به شهادت رسید.
بهترین آرپی جی زن های ما در آن زمان رمضان زین الدینی، اصغر پوراحمدیان و علی کریمیان بودند که اهداف دشمن را دقیق می زدند.
آمدم عقب تر. حسین نبی زاده را دیدم که ترکش به سرش خورده و مجروح شده بود و با همان سر پانسمان شده داشت با گونی خا ک عراقی ها سنگر درست می کرد. گفتم: حسین! پاشو برو عقب.
هرچه اصرار کردم قبول نکرد. گفتم: کار ما تو این مرحله تموم شده.
گفت: من نمی رم و بچه ها رو تنها نمی ذارم.
اصرار هیچ فایده ای نداشت.
به راه خود ادامه دادم. برادرم اکبر را که آرپی جی زن بود دیدم. گفتم: کجا بودی؟
گفت: سمت چپ.
گفتم: سریع برو یه سنگر برای خودت پیدا کن.
نسخه الکترونیک کتاب بچه های حاج قاسم را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس در کتابخوان فراکتاب، به مطالعه آن بپردازید و از خواندن آن لذت ببرید.
مشخصات کتاب بچه های حاج قاسم در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | فاتحان |
نویسنده: | افسر فاضلی شهربابکی |
تعداد صفحه: | 501 |
موضوع: | خاطرات، انقلاب و دفاع مقدس |
قالب: | الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
فعلا تا ص 43 خوندم در ص43 نویسنده از حوادث سال 1360 میگه ولی در یک جمله گفته:' سوار وانت لند کروز مدل 1983 ش...