0.0از 0

بی چتر زیر باران

یادنوشته‌های جنگی از نبردهای بهار تا زمستان 1361

خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب بی چتر زیر باران

    کتاب «بی چتر زیر باران» (یادنوشته‌های جنگی از نبردهای بهار تا زمستان 1361) نوشته اصغر آب‌خضر توسط «انتشارات 27 بعثت» منتشر شده است.

    در این کتاب به خاطرات نویسنده از اردیبهشت سال 1361 تا زمستان همان سال می‌پردازد و حاصل خاطرات خودنوشت نویسنده از دورۀ حضورش در دوران دفاع مقدس و به‌ویژه سال 1361 و عملیات والفجر مقدماتی است. نویسنده در اثر خود تلاش کرده تا با رعایت استناد خاطرات و به‌دور از تخیل و تصویرپردازی‌های غیر واقع، خاطرات و مشاهدات خود از عملیات والفجر مقدماتی و همرزمان  به ویژه فرمانده‌اش، شهید ثابت‌نیا را به رشتۀ تحریر درآورد. 
    نویسنده از انگیزۀ خود برای نگارش بی‌چتر زیر باران در مقدمۀ کتاب آورده است: «در مراسم رونمایی از چاپ سوم کتاب گردان عاشقان، که شرح حماسۀ دلاورمردان آزادسازی خرمشهر است، جناب استاد مرتضی سرهنگی، از پژوهشگران و نویسندگان فرهیخته و پرافتخار خاطرات هشت سال دفاع مقدس، خیلی ساده و بی تکلف گفتند: «رزمنده‌ای که در جنگ حضور داشته، ا گر خاطرات نبرد خود و دوستانش را بازگو نکند، مانند سربازی است که اسلحه‌اش را در جنگ زمین گذاشته و صحنۀ جنگ را ترک کرده است.» همیشه به این فکر بودم که توفیقی حاصل شود تا مشاهدات عینی خود درصحنه‌های نبرد با دژخیمان بعثی را به رشتۀ تحریر درآورم. خانوادۀ معظم شهدا که فرزندانشان در عملیات بیت‌المقدس و جنگ با دشمن بعثی به فیض شهادت نائل شده بودند همگی در بیمارستان قسمم دادند که خاطرات رزم و شهادت فرزندانشان را بنویسم.»

    گزیده کتاب بی چتر زیر باران

    «بی چتر زیر باران» می‌خوانیم: ناگهان چشمم به جنازه‌های مُثله شدۀ بسیجیان افتاد که بر اثر تیراندازی عراقی‌ها مانند ورق‌های قرآن تکه‌تکه شده بودند. دست وپای تعدادی از آن عزیزان قطع شده بود. بعضی پهلویشان دریده شده بود. سر جدا، دست جدا؛ پیکرهایی که وصفشان برایم بسیار دشوار و ناممکن است. لحظات آخر عمر بعضی از آنان بود و ذکرگویان آمادۀ شهادت بودند.

    عزیزی که شکمش پاره شده بود، خدا را شکر می‌کرد. مانده بودم که به او چه بگویم. صدایش کردم؛ اما او همچنان آرام نجوا می کرد. به زحمت جلوتر رفتم. خدایا! چه ایمانی به آنها دادی! دل از هم همه چیز بریده بودند. فضایی مملو از آتش و خون، گویی فضایی است» آرامش همراه با رعب برای شنیدن پاسخِ «لَبَّیکَ ». آری! «لبیک اللهم لبیک»