کتاب من با تو مرد شدم نوشته میلاد تلسچی به مشکلات و روحیات افراد دوجنسیتی میپردازد. بدون تعارف اینگونه افراد در جامعه ما جایگاهی ندارند و غیر از آزار و اذیت سهمی از شهر و شهروندان نصیبشان نمیشود؛ این در حالیست که تلاطمات روحی و رنج نداشتن هویت جنسی هر روز عذابشان میدهد.
شخصیت اصلی در کتاب من با تو مرد شدم، به دلیل ترنس بودنش از دوستان، اقوام و اجتماع گریزان است؛ تنها دوست او خواهرش الناز است که برادرش را همانطور که هست میپذیرد و دوستش دارد.
تو محلههایی که من و امثال من توش رشد میکنیم، یه سری چیزا گناه کبیره به حساب مییاد. مثلا اگه یکی یه کوچولو فامیلیش ناجور باشه، یه عمر مدرسه میشه براش جهنم و حالا اگه لاجون هم باشه یه جور دیگه روزگارش جهنمه و اگه خرخون هم باشه باز یه جور دیگه زندگیش سیاس و اگه ادا اطواراش سوژه هم باشه که دیگه هیچی، در موردش حرف نزنیم بهتره.
محلههای ما فقط باید تخس باشی، وگرنه کلات پس معرکست، بهونه دست کسی بدی یه اسم و لقب ناجور روت میزارن که هیچوقت تو در و همسایه نتونی سر بلند کنی. حالا با این اوصاف ترنس بودن چه عواقبی داره؟
نه، نه، حتی شوخیش هم به شدت زنندست.
ترنس ها رو پدر، مادراشون درک نمیکنن چه برسه به هفت پشت غریبه. ترنسها نه از داشتن فک و فامیل چیزی میفهمن نه از داشتن دوست و رفیق. تو محلهای که من زندگی میکنم به هیچوجه نباید همچین موجودی پا به عرصهی وجود بزاره و گرنه هر روز هزار بار باهات کاری میکنن که از نفس کشیدنت پشیمون بشی.