کتاب رفاقت علی و جک نوشته حسین وزیریآستانه در نشر متخصصان به چاپ رسیده است. داستان رفاقت علی و جک قصه دو جوان ایرانی و آمریکایی است که سعی میکنند سیاست را از رفاقت جدا کنند، ولی در مدت اقامت جک در ایران با اتفاقات عجیبی مواجه میشوند.
دستش را گرفتم، گفتم چیزی نیست شاید چند نفر با هم شوخی کردندهاند یا کاغذی آتش زدند. جک گفت نه علی خیلی شعله دارد و به زحمت از میانه جمعیت خودش را به آتش رساند. یهو در جا ایستاد مبهوت مانده بود. من که میدانستم که چه دیده است. خواستم از آن حلقه جمعیت دورش کنم، ولی آنقدر محکم در جایش میخکوب شده بود که من فکر کردم سنگکوب کرده است. به زحمت هلش دادم و با فشار به کنار پیادهرو کشاندمش. کمی با آب معدنی که در دستم بود، آب به صورتش زدم. گفتم: «این همه به تو هشدار دادم اینجا جای تو نیست، برای تو سخت است.حرف را که گوش نمیدهای.»
جک که حلقهای نازک از اشک دور چشمش پدیدار شده بود گفت: «علی، اینها با پرچم ما چکار میکنند؟ چرا آن را لگدمال و آتش میزنند؟» گفتم: «تو خودت رو ناراحت نکن، پرچم یک تکه پارچه است، چه اهمیتی دارد، خوب یکی دیگر درست میکنیم.» جک با خشم به صورت من نگاه کرد. گفت: «اگر من هم با پرچم شما این کار را بکنم، تو هم به همین راحتی برخورد میکنی؟»