کتاب شهید حسین انصاری، بیستوپنجمین کتاب از مجموعه طلایهداران جبهه حق در مورد زندگی شهید حسین انصاری میباشد. شهید حسین انصاری قائم مقام پادگان حرّ قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) بود.
اولین بهار زندگی مشترکمان بود که وعدهٔ زیارت مشهد را داد. یک روز گفت: «خانم! دو تا از دوستام نامزد کردند. می خوان برن مشهد و از اونجا هم میرن سرِ خونه و زندگیشون. دوست داری با اینها بریم؟ » قبول کردم.
دوستش ماشین پدرش را گرفته بود. از جادهٔ شمال رفتیم؛ ولی برای اینکه روز سیزده رجب مشهد باشیم، در مسیر، زیاد توقف نکردیم؛ فقط به اندازۀ یک ناهار و نماز. مردها جلو نشسته بودند، ما خانمها هم عقب. هر چندساعت یکبار، راننده عوض میشد تا زحمت رانندگی روی دوش یک نفر نباشد. آخر شب بود که به هتل رسیدیم. نمی دانم الآن هم هتل رز هست یا نه، ولی آن زمان حرف اول را در مشهد میزد. یک اتاق برای خانمها گرفتند، یک اتاق هم برای خودشان. بین اتاق هایمان یک در بود که موقع ناهار و شام آن را باز می کردیم. وسعمان به غذاهای هتل نمی رسید. چون سن و تجربۀ من از آن خانم ها بیشتر بود، شده بودم مادر و حسین هم بابا شده بود.