کتاب جاسوس بازی اثری از حمید داودآبادی است. این کتاب داستانهای واقعی از زندگی مردم عادی است که با انگیزههای متفاوت دست به جاسوسی زدند و کشور خود و اطلاعاتش را به بیگانگان فروختند که انتشارات شهید کاظمی آن را به چاپ رسانده است.
در ادامه مطلب میخوانید:
در کتاب جاسوس بازی با زندگی آدمهایی آشنا میشویم که با انگیزههای مختلف دست به کار جاسوسی زدند. آنان اطلاعات و مسائل و مطالب مهم کشور را به بیگانگان اطلاع دادند. به طوری که در نهایت و برای جبران خسارتهایی که آنها وارد کرده بودند، جانهای بسیاری فدا شدند. خون بیگناهان زیادی ریخته شد و مردم زیادی مجبور شدند تا از خودشان بگذرند تا کشورشان، ایران، سرفراز باقی بماند.
آنچه در این کتاب خواهید خواند، نه داستانهایی پلیسی است بهشیوۀ آگاتا کریستی، نه قصههایی هیجانی بهتقلید از جیمز باند! داستانهای آنها، واقعی بودند یا تخیلی، متعلق به عصر و زمان و مکان خودشان بودند. آنچه در این کتاب پیشرویتان قرار گرفته، نه قصه و داستان برای عبرتآموزی و پنددهی و... که ماجراهایی بسیار تلخ است از برخی افراد که خواسته یا ناخواسته، خود را قربانی بیگانگان کردند. همۀ اینها را طی سالهای جوانی که با حوادث و اتفاقات تلخ و شیرین پشت سر گذاشتم، دیده، شنیده و چشیدهام و بهیکباره و یکجا، در جام و کام شما میریزم. برخی جاها مجبور شدم اسامی واقعی افراد را نیاورم و بهجایش نام مستعار بگذارم، ولی در اکثر جاها، افراد خودشان هستند و در نهایت اینکه هیچکدام از این ماجراها، تخیلی، داستان و ساخته و پرداختۀ ذهن یک داستاننویس نیستند. همۀ آنچه خواهید خواند، حوادثی است که چهبسا به ریختن خونهای بیگناهان بسیاری منجر شده است تا دشمنان از دستاندازی به کشور عزیزمان ایران، ناکام بمانند.
شنیدهام یا کجا خواندهام، یادم نیست ولی مضمونش این بود: گویند روزی تیمور گورکانی، با لشکریانش، شهری را به محاصره درآورد. هرچه کرد، نتوانست مقاومت اهالی شهر را بشکند تا آنجا را اشغال کند. چند روزی بدین منوال گذشت. ناگهان خبر آوردند عدهای از داخل شهر آمدهاند. آنها را نزد تیمور بردند. تعداد اندکی از اهالی شهر بودند. با دیدن تیمور، با ذوق و شوق به او گفتند: «ای تیمور جهانگشا! الان بهراحتی میتوانی قدم بر شهر ما بگذاری. ما آن عده را که در برابر شما مقاومت میکردند، کشتیم و تعدادی را هم اسیر کرده و خدمت شما آوردهایم. حال قدم بر دیدۀ ما نهاده، شهر و دیار ما را نیز بر فتوحات خویش بیفزایید.» تیمور که اینگونه دید و شنید، برآشفت و با عصبانیت دستور داد تا گردن همۀ آنان را بزنند. همراهان تیمور از چنین فرمانی تعجب کردند و از او پرسیدند: «تیمور بزرگ، چرا فرمان قتل اینان را میدهی؟ اینها که به شما خدمت کرده و اهالی شهر خویش را کشته یا اسیر کرده و کار ما را برای فتح شهر آسان کردهاند!» تیمور گفت: «اینها که به هموطنان خویش اینگونه خیانت کردهاند، خدا میداند فردا با ما چه خواهند کرد! پس سریع گردن این خائنان به وطن خویش را بزنید.»
نسخه الکترونیک کتاب جاسوس بازی در نرم افزار فراکتاب برای دانلود و یا مطالعه آنلاین در اختیار شماست.
زمان ملاقات بعدی هفتۀ بعد و در همان محل و پس از تاریک شدن هوا تعیین شد. در روز موعود، چون هوا تاریک شده بود، آلبرت اتومبیل خود را نشان داد و به مقرّبی گفت بهتر است با اتومبیل حرکت کنند. مقرّبی پذیرفت، پس از طی مسافتی، آلبرت اتومبیل را متوقف کرد و گفت:
«دوست عزیز، تمام آنچه دربارۀ خانم فارستنر گفته شد، ساختگی و بدون حقیقت بود. موضوع این است که من مأمور شوروی هستم و آقای نیو مرا فرستاده که با شما تماس بگیرم. این هم عکسی است که شما را با آقای نیو نشان می دهد. از شما می خواهم که با ما همکاری کنید، همچنان که آقای نیو با ما همکاری می کرد و نگرانی هم نداشته باشید. هیچ خطری تا موقعی که با ما همکاری می کنید متوجه شما نمی شود. ما جز چند خبر که در جریان کار اداری به ما می دهید، خبری از شما نمی خواهیم. ضمناً باید بدانید که اگر با ما همکاری ننمایید، ما از عوامل ادارۀ دوم کسانی را در اختیار داریم که هر لحظه بخواهیم کلیۀ اسنادی را که آقای نیو به ما می داده، به نام شما و با ذکر اینکه منبع ارسال شما بوده اید، در اختیار آن ها خواهیم گذاشت. فکر می کنم با این مقدمات چاره ای جز همکاری با ما ندارید!» مقرّبی که مضطرب و درمانده شده بود، در پاسخ گفت باید چندروزی دراین باره بیندیشد. آلبرت با پوزخندی گفت: «نیازی به فکرکردن ندارد، ولی اگر خواسته باشید تا پس فردا هم به شما مهلت داده می شود؛ ولی صلاح شما در همکاری با ما است.» مقرّبی پس از چند روز کلنجاررفتن با خود و سبک سنگین کردن موضوع و ترس و واهمه از مراجعه به ادارۀ دوم، سرانجام با این نیت که سعی خواهم کرد اطلاعات و اخباری را که به زیان کشور و ملتم باشد به آن ها ندهم و فقط به ذکر اخباری کلی و کم اهمیت که خطری برای کشور و ارتش ایجاد ننماید اکتفا خواهم کرد، این همکاری را پذیرفت. دو روز بعد هم قبول همکاری را به اطلاع آلبرت رساند.
این زمان اواخر همکاری مقرّبی با ادارۀ چهارم و انتقال وی به معاونت طرح و برنامۀ ادارۀ پنجم بود.
علاقهمندان به مطالعه کتابهای حوزه علوم سیاسی و روابط بین الملل را به خواندن کتاب جاسوس بازی دعوت میکنیم.
حمید داود آبادی متولد ۲۵ مهر ۱۳۴۴ در شهر تهران، اصالتش به شهر داودآباد اراک استان مرکزی بر میگردد. داود آبادی در سال ۱۳۶۰ در سن ۱۶ سالگی به منطقه سومار کرمانشاه اعزام شد و تا پایان جنگ تحمیلی در عملیاتهایی چون بیت المقدس، رمضان، والفجر ۸، کربلای ۱، کربلای ۵، کربلای ۸ حضور داشت.
در جلد دوم کتاب «جاسوس بازی» با زندگی، عملیات، خیانت و سرنوشت شوم کسانی آشنا خواهید شد که به هر دلیل و انگیزهای به ملت، کشور و خانوادۀ خود خیانت کردند تا بتوانند به دشمنان خدمت کنند!
پی دی اف کتاب جاسوس بازی در نسخه الکترونیک کتاب عرضه شده است و در صورت نصب نرم افزار فراکتاب میتوانید برای مدتی محدود آن را رایگان مرور کنید.
خرید کتاب جاسوس بازی 1 در فراکتاب در نسخه الکترونیک و چاپی در دسترس شماست. این مجموعه کتاب را به صورت یکجا نیز میتوانید در فراکتاب خریداری کنید.
مشخصات کتاب جاسوس بازی را در جدول زیر مشاهده میکنید:
مشخصات | |
ناشر: | شهید کاظمی |
نویسنده: | حمید داوودآبادی |
تعداد صفحه: | 280 |
موضوع: | انقلاب و دفاع مقدس |
قالب: | pdf اختصاصی و چاپی با تخفیف ویژه |