کتاب بهار بیست و دو، اثر عامر حمیو و با ترجمه سیدرضا قزوینیغرابی؛ با تعریف روایتی جذاب مخاطب را با ماهیت حقیقی داعش و تروریست روبهرو میکند. روایتی است از زندگی سه دانشجوی رشته روانشناسی در دانشگاه موصل، که هر یک نماینده یکی از طوایف و ادیان متعدد عراقیاند.
اما با اشغال موصل اتفاقات تلخی برای این سه دانشجو میافتد و بهار عمرشان خزان میشود. اشغال موصل به دست داعش همه چیز را خراب میکند. تاکنون آثار داستانی متعددی در عراق، دوران سیاه حضور داعش را برای مخاطبان روایت کردهاند و بخش چشمگیری از آن ها نیز روایتگر مظلومیت دختران و زنان ایزدی بودهاند. بهار یکی از این روایات داستانی است که بهقلم عامر حمیو، نویسندۀ عراقی نگاشته شده است.
نمیدانم میتوانم خودم را بابت فکر احمقانۀ جشن تولد امسالم ببخشم یا نه. حالا خوب میفهمم مخالفت پدرم بیدلیل نبود! وضعیت عمومی موصل و اتفاقاتی که در آن میگذشت، شبیه تیمارستان بود؛ تیمارستانی که پر بود از دیوانه و بیماران روانی. یک شب رئیس تیمارستان و دربانان فراموش کرده بودند که درِ ورودی را محکم ببندند، شاید هم خودشان را به فراموشی زده بودند. فردا صبح با عربدۀ چند دیوانه بیدار شدند که هنگام خواب آرامِ شبانۀ شهر، به خیابانها فرار کرده بودند. وضعیت روحی و عقدۀ قدرت و تمایل به دیگرآزاری، این بیماران را به جنایتکارانی حرفهای و راهزنانی تبدیل کرده بود که همۀ شهر را مثل کف دستشان میشناختند. من دختر جوانی بودم مثل همۀ آدمهایی که در شهر زندگی میکردند.
از چیزهایی که اطرافم اتفاق میافتاد، تأثیر میگرفتم. دیوانهها و جنایتکاران آزادانه در شهر رفتوآمد میکردند و قطعاً اگر من مثل آنها بیمار روانی یا جنایتکار نبودم، حداقل افکار جنونآمیز یا پریشانی به ذهنم خطور میکرد. اگر اینطور نبود، جشن تولدم را برگزار نمیکردم، آنهم وسط شهری که تجارت پرسودش بازکردن مدارسی بود که قتل و توحش را آموزش میدادند و مرگ را وسط خیابانها به اهالی هدیه میکردند.. .
نظر دیگران //= $contentName ?>
ماجرای حمله داعش به سه دانشجو از سه مذهب مختلف...