کتاب پایتون یک رمان ایرانی در سبک ادبیات علمی تخیلی به قلم سعید تواضع است که به همت انتشارات صاد روانه بازار نشر شده است.
دنیایی را تصور کنید که در آن کتابها از بین رفتهاند و یک ویروس اینترنتی مشغول نابود کردن باقیمانده آثار کتابها در اینترنت است. حالا این ویروس اینترنتی به شاهنامه رسیده است و ما به کسی نیاز داریم که به جهان شاهنامه رفته و این ویروس اینترنتی را نابود کند. راستی، اگر واقعا آثاری مانند شاهنامه نابود شوند، چه مقدار از فرهنگ و هنر این مرز و بوم میتواند باقی بماند؟ پایتون تنها یک رمان علمی تخیلی نیست، بلکه یادآور موضوعاتی است که در حال فراموش شدنند.
دکتر ایمانی به چهره درهم و خسته دکتر فروزان نگاه کرد. با اشاره سر از منشی خواست که اتاق را ترک کند. منشی از اتاق خارج شد و در را پشت سرش بست. دکتر ایمانی بهسمت آبسردکن رفت و لیوانی را پر از آب کرد و به دکتر فروزان داد. دکتر فروزان آب را نوشید و مقداری نفسش سر جایش آمد: «بهتون هشدار داده بودم.» دکتر ایمانی که در اتاق قدم میزد و اینسمت و آنسمت میرفت، لحظهای ایستاد، با سر تأیید کرد و پرسید: «هوووم... چقدر طول میکشه؟»
«خیلی نه. شاید یهروز، شایدم یه هفته. هیچی مشخص نیست. دکتر، اون جونور کارشو شروع کرده و این یعنی دیر شده. خیلی دیر. باید وارد عمل بشیم.»
دکتر ایمانی باز هم چند قدمی در اتاق برداشت و به چیزی فکر میکرد. روبهروی دکتر فروزان ایستاد و با دلشوره پرسید: «هیییم... چه کتابی؟»
«شاهنامه.»
هردو در سکوتی عذابآور فرو رفتند. برای دقایقی تمام احتمالات را در ذهنشان تحلیل میکردند. سپس دکتر ایمانی به سمت رایانهاش رفت و چیزی را بررسی کرد و گفت: «هااام... من که اینجا چیزی نمیبینم.»
دکتر فروزان که از تعلل بیدلیل دکتر ایمانی و همچنین شیوه عجیبش در حرف زدن کلافه شده بود گفت: «توقع دارید چی ببینید آقای دکتر؟ یهمشت کُد؟! اون وارد کتاب شده و داره کدهای خودشو کپی میکنه. بهصورت همزمان هم میتونه یهسری از فایلهای میزبانش رو آلوده کنه. اگه هرچه زودتر جلوش رو نگیریم، چیزی از شاهنامه باقی نمیمونه.»
«هَممم... دستور مستقیم داریم. نمیتونیم کاری بکنیم. وظیفه من اینه که اطلاع بدم فقط، و همین کار رو هم میکنم.»
دکتر فروزان خشمگین شد و بهسمت میز قدمی برداشت: «اونا کاری برای شاهنامه انجام نمیدن. خودتون اولویتها رو میدونید.»