کتاب «مدیریت راهبردی با رویکرد اسلامی» نوشتهٔ عباس شفیعی است و سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی آن را منتشر کرده است.
در کتاب «مدیریت راهبردی با رویکرد اسلامی»، مدیریت و برنامهریزی استراتژیک با رویکرد اسلامی ، با بررسی الگوهای دینی مورد مطالعه قرار گرفته و مباحث اسلامی مرتبط با الگوهای دینی با بهرهگیری از منابع اسلامی طرح گردیده است. مجموعه حاضر دارای چهار فصل است؛ در فصل نخست با عنوان «کلیات و مفاهیم» به مباحثی کلی در خصوص مدیریت راهبردی اشاره شده است، در فصل دوم با عنوان «ادبیات تحقیق»، مبانی نظری موضوع طرح گردیده است، در فصل سوم با عنوان «الگوهای مدیریت راهبردی انبیاء الهی با تأکید بر قرآن»، الگوهای دینی با بهرهگیری از منابع اسلامی بررسی شده که عمدتاً مشتمل بر انبیاء بزرگی همچون حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع)، حضرت یوسف (ع)، حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) است و در فصل چهارم، با عنوان «الگوهای مدیریت راهبردی پیامبر اسلام و حضرت علی (ع)»، رهیافتهای اسلامی مورد مطالعه قرار گرفته است.
برنامهریزی و مدیریت استراتژیک از جمله مفاهیم نوظهور در علم مدیریت است؛ سابقه اولین تلاشهای منسجم و نظامیافته در راه ارائه مدلهایی برای این مفهوم، مربوط به سالهای دهه ۷۰ میلادی است.؛ بر اساس نظر «آنسوف»، ظهور پدیده بازاریابی، پس از جنگ جهانی دوم و همزمان با آن، اشباع بازارهای مصرف، مقدمهای برای بروز و رواج ادبیات استراتژیک گردید؛ اما بدلیل شدت تغییرات محیطی در بازار کسبوکار، دورههای زمانی متعددی با ویژگیهای خاص برای هر دوره پدید آمد که نتیجه آن شکلگیری گرایشهای مختلف برنامهریزی بود؛ در کنار این گرایشها، محققان و متخصصان برنامهریزی، اقدام به تهیه ابزارهایی مناسب جهت پشتیبانی از فرآیندهای برنامهریزی نمودند؛ ابزارهایی که هر یک بر عاملی از مجموعه عوامل تاثیرگذار بر فعالیتهای سازمان نظیر منابع انسانی، منابع مالی، تکنولوژی، خط تولید، زمان و سیر آن و … استوار بود و در زمان خود توانستند گره بزرگ مشکلات و مسائل سازمانها را بگشایند. ولیکن تمرکز بیش از اندازه بر یک عامل و غفلت از سایر عوامل، باعث میگردید تا با گذشت زمان و تغییر در شرایط محیطی، کارائی ابتدائی این ابزارها کاهش یافته و به تبع آن، روشی از برنامهریزی که بر آن استوار بوده است، مورد تردید واقع شود. بدین ترتیب ظهور پارادایم ها ومنظومههای فکری متعدد در برنامهریزی استراتژیک بر مبنای گذر زمان اتفاق افتاد؛ ابتدا پارادیم یا منظومه فکری تجویزی، سپس پاردایم یا منظومه فکری توصیفی و در نهایت پارادایم منظومه فکری تلفیقی پا به عرصه مدیریت استراتژیک نهادند. امروزه موضوع برنامهریزی و مدیریت اسراتژیک با سیر مراحل رشد دائمی خود در شرایطی به سر میبرد که انکار ضرورت و اهمیت آن در مجامع علمی- پژوهشی و امور نظامی حتی در صنعت و بازرگانی و بویژه در سازمانهای دینی به عنوان امری کاملا غیرمنطقی محسوب میشود.؛ در این راه نیز با گذر از دوران پارادایم و منظومه فکری تجویزی، دیگر اتکاء به مدلی خاص و حرکت بیچون و چرا بر اساس مراحل آن غیرقابل قبول است. هر سازمان (دینی یا غیردینی) با اتکاء بر داشتههای مادی و معنوی خود و با در نظر گرفتن مفاهیم اصلی مدیریت استراتژیک، میتواند با استفاده از توان متخصصان مدیریت استراتژیک، اقدام به تدوین برنامهای بلند مدت بومی نماید، بهنحوی که هماکنون یکی از راههای تولید مدلهای برنامهریزی استراتژیک نیز همین ترفند است؛ برخی از نویسندگان معتقدند که مدیریت استراتژیک باعث هوشیاری سازمان ها در مقابل تغییرات سریع محیطی شده و در کنار آن میتواند با تعیین اهداف بلندمدت و تعیین جهت حرکت سازمان برای رسیدن به آن اهداف، موفقیت سازمان را تضمین نماید؛ در همین مسیر، رضایتمندی کارکنان افزایش یافته و عوامل انگیزشی در ایشان تقویت میگردد؛ با اجرای برنامههای استراتژیک، تصمیمگیری در سازمانها به صورت سیستماتیک انجام شده و آگاهی مدیران ارتقاء مییابد؛ در نهایت نیز هماهنگی و ارتباطات بیشتر و تخصیص منابع به نحوی مطلوبتر اتفاق خواهد افتاد.