کنار قبر خودش چمباتمه زد و برای خود طلب آمرزش کرد و با انگشت حروفی را که روی سنگ قبر کنده بودند، لمس کرد. برای آنکه صدای هقهقش بلند نشود ناچار زبانش را گاز گرفت. کمی آن طرفتر چشمش به یک قبر تازه افتاد.گورکن ها، بعد از آماده کردن قبر، بیلها را در خاک فرو کرده و رفته بودند، دلش می خواست یکی از بیلها را بردارد، قبر جفری شاپین را نبش کند، در تابوت را بالا بزند و قیافه سابقش را از نزدیک تماشا کند.....
***
دارم فکر میکنم وقتی قضیه افشا شود، چه پیش خواهد آمد. فکر میکنم دنیا ابتدا وحشت زده بشود، بعد کم کم به حقیقت قضیه ایمان بیاورد، آنگاه شادمانی همه جا را فرا می گیرد، زیرا ایمان به زندگی پس از مرگ، ترس مردم را از مرگ خواهد ریخت.خلأ و یأسی که مدام با ما دست به گریبان هستند، گورشان را گم خواهند کرد و بشر را راحت خواهند گذاشت...