کتاب هزار خورشید تابان نوشته خالد حسینی نویسنده افغانستانی است که با ترجمه حمیدرضا بلوچ منتشر شده است. این کتاب که داستانی را در فاصله زمانی ۵۰ ساله (از ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۳) روایت میکند، داستان دو زن افغان به نامهای مریم و لیلاست که با وجود اختلاف بسیار زیاد، دست سرنوشت آنها را برای مدتی همخانه میکند.
خالد حسینی با رمان هزار خورشید تابان نشان داده که نهتنها در بازتاباندن زندگی روزمرۀ مردم رنجدیدۀ افغانستان توانایی بینظیر دارد؛ بلکه راوی امین و چیرهدستی در روایت تاریخ این سرزمین است.شخصیتهای رمان چنان ملموسند که خواننده در طول مطالعهاش خود را بهجای هر یک از شخصیتهای آن میگذارد.
در پردازش داستان و شخصیتها و اتفاقهایی که در آن رخ میدهد، بههیچوجه اغراق نشده و هرکس میتواند آن را باور کرده و برایش جنبۀ حقیقی قایل شود. دو شخصیت اصلی رمان، هر دو زنانی هستند که مورد ستمهای بیشماری قرار گرفتهاند و هر دو تنها از سر ناامیدی تن به سرنوشتی عذابآور دادهاند. خواننده در این رمان عشق و نفرت را در کنار هم میبیند. همچنین گویی تاریخ پرآشوب این سرزمین را که مدام در میان زورگویان خودی و بیگانه دستبهدست میشود، تجربه میکند …
مریم آن زمان معنی این کلمهی حرامزاده را نمیفهمید. هنوز بزرگ نشده بود که بیعدالتی را درک کند و بفهمد که آنهایی که حرامزاده را بهوجود آوردهاند مقصرند، نه خود حرامزاده که تنها گناهش این بود که بدون آنکه بخواهد به دنیا آمده است. مریم فقط از روی لحن تلخ ننه حدس زد که حرامزادهبودن باید چیز زشت و نفرتانگیزی باشد ...
وقتی مریم بزرگتر شد، ماجرا را فهمید. طرز گفتن آن کلمه به مریم بود که تلخی آنرا دوچندان میکرد، نه بهزبانآوردن آن که همچون آبدهان بهطرفش پرتاب میشد. بههرحال بعدها بود که دریافت منظور ننه این بوده که حرامزاده چیزی ناخواسته است که او، مریم، حرامزادهای است که حق چیزهای مشروعی مثل عشق، خانه، خانواده و موردقبول واقعشدن را ندارد.