کتاب مبارزه با مرگ پیشهی من است، نوشته فرانک جی اسلوتر و ترجمه پرویز شهدی در انتشارات مجید (به سخن) منتشر شده است.
کتاب مبارزه با مرگ پیشهی من است، یکی از بهترین نوشتههای نویسنده است. تم انسانی و آرمانهای والایی که کمر بهخدمت بشریت بسته است، ایجاز در گفتار و توصیف صحنهها، قدرت کلام و چهرهپردازیهایی شگفت و انسانهای خوب و بدی که در هر جامعهای وجود دارند، همه عواملی است که در قالب داستانی زیبا و پرکشش، کتابی را بهوجود آورده است که اثرش مدتها در ذهن خواننده باقی میماند.
استخوانبندی داستان و تسلسل منطقی پیشآمدها، از قدرت توصیفی کاملی برخوردار است، بهنحوی که در طول ششصد صفحۀ کتاب، هیچجا کوچکترین نشانهای از تکرار و پرگویهایی بیهوده بهچشم نمیخورد. ماجراها یکی پس از دیگری، با پیوندی منطقی میانشان، سیال و روان، بهدنبال هم میآیند و به آنجایی ختم میشوند که فلسفۀ وجودیشان حکم میکند.
موضوع اصلی داستان، آمریکای پیش از جنگ و جامعه پزشکی آن، دسیسهبازیها و نیرنگهای طبقه ثروتمند و سیاستباز و در نتیجه بیاعتنایی به اصول اخلاقی و انسانی برای تسلط بر حرفهای است که شریان حیاتی هر جامعه و هر ملتی به شمار میرود.
مبارزه با مرگ پیشهی من است، در واقع سرگذشت مبارزهها، فداکاریها و از جانگذشتگیهای عدهای انسان پاکباخته و صمیمی است که هدفشان نجات جان انسانها به ویژه انسانهای فقیر و تهیدست، از چنگال مرگ و بیماری است و شعارشان این است: چون هر انسانی حق حیات دارد، پس باید تلاش کرد که هیچ فردی بیهوده و بر اثر سهلانگاری جانش را از دست ندهد.
در سالن بزرگ کنفرانس، هوا گرم بود. گرمای همراه با رطوبت اوایل ماه ژوئن در بالتیمور. افکار رن آمد و شد امواج مرطوب هوا را در داخل سالن دنبال میکرد. روپوش سیاه و ضخیم مخصوص جشن فارغالتحصیلی و کلاه سنگین آن، چیزی از گرما نمیکاست. رن از خودش میپرسید چرا پیش از پوشیدن این روپوش لعنتی کتش را نکنده بود. لاری ویلسون در لباس سبک و تابستانی پالمبیچ، زبر و زرنگ و تر و تازه بهنظر میرسید، حال آنکه رن هنوز لباس کهنه و کلفت زمستانیاش را به تن داشت. هر چند بارانیاش آنقدر نازک بود که در زمستان با آن از سرما میلرزید. لاری پسر یک سناتور بود و او شاگرد اعزامی یک یتیمخانه.
چهار سال را در کنار درسخواندنها، به انجام کارهای گوناگون مثل گرم نگه داشتن دیگ دستگاه حرارت مرکزی، نظافت و ادارهی باشگاهی که دانشجوها در آن غذا میخوردند و یا هر کار دیگری که به دستش میرسید، گذرانده بود. این کارها تمرین خوبی برای تقویت روحیهاش بود و در عین حال تحمل کردن آنها دشوار. گاهی هم برای تجربههای در دست مطالعه، موش آزمایشگاهی میشد. بههمین دلیل بدنش بیشتر وقتها یا از واکسنهای جور وا جور انباشته بود یا از پرتوهای مافوق بنفش.