کتاب «مجموعه داستان عالی» نوشته مریم ساسانی است که در در نشر متخصصان به چاپ رسیده است و شامل 10 داستان کوتاه میباشد.
شبی چند نفر روی عرشهی کشتی ایستاده بودند و به ماه کامل و بزرگی که کشتی بهسویش میراند نگاه میکردند. از میان آنها کسی که نامش «مَه» بود، طوری قهقهه میزد که گویی در آن شب و آن کشتی تنهاست و کسی جز او حضور ندارد. دوست او، «خواه»، خطاب به مه که میخندید با لحن و لبخند سردی گفت: «بسه دیگه!» و چون برای گفتن این جمله خیالپردازی مهمش را متوقف کرده بود، بار دیگر تصور کرد که سوار بر قایقی پاروها را از میان بازتاب مواج نور روی آب دریا عبور میدهد و بهسوی ماه میراند.
شب در مقابل این زیباییِ هدیهدادهشده، در سکوت انتظار میکشید. خواه درحالیکه خود نیز داشت به خنده میافتاد، دستی روی شانهی مه که هنوز میخندید گذاشت و گفت: «الان این رفتار تو باید از عمق و عمر علاقهی من کم بکنه یا نه؟»
نور ماه روی ستارههای درشت و زیاد آسمان میتابید و بعضیهایشان را گلبهیرنگ نشان میداد. زیبایی ردیفهایی از رنگهای محو در یکدیگر در آسمان وسیعِ اطراف، همهی مسافرهای روی عرشه را (جز مه که با صدای بلند قهقهه میزد) به سکوت واداشته بود. بعد از لحظاتی، خواه نگاهی طولانی و کلافه به منظرهی اطراف انداخت و به مه که میخندید گفت: «دوران بچگیمان زمانیکه بعضی شبها در خانهی پدربزرگم میخوابیدیم، من و خواهر و برادرهایم اصرار میکردیم که روی پشتبام خانه بخوابیم. یک شب که مثل همیشه در خواب راه میرفتم، وسط سقوط از پشتبام از خواب پریدم. از یک فاصلهی کم افتادم روی پشتبام همسایهی بغلی. اینجا هم حواسم نباشد، در استخر همین کشتی غرق شدهام رفته.»