0.0از 0

دریاقلی

برگرفته از زندگی شهید دریاقلی سورانی

خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب دریاقلی

    کتاب دریاقلی، برگرفته از زندگی شهید دریاقلی سورانی به قلم نجمه جوادی در انتشارات حماسه یاران منتشر شده است. در جریان جنگ ایران و عراق، پس از سقوط خرمشهر، ارتش عراق تصمیم گرفت که آبادان را نیز اشغال کند و به همین دلیل، این شهر را محاصره و از سمت کوی ذوالفقاری به سمت شهر حمله کرد. این بخش از شهر، دور از مرکز آبادان بود و با توجه به درگیری‌های فراوان، نیروهای زیادی در آن جا نبود تا آن که دریاقلی سورانی متوجه شد و سریع با دوچرخه به سمت شهر حرکت کرد تا مسئولان ارتش را خبر کند و همان‌طور که رکاب می‌زد، فریادکنان مردم را به سمت ذوالفقاری هدایت کرد. مردم نیز با شنیدن فریادهای التماس‌گونه او از خانه‌ها بیرون آمدند و با هر چه در دست داشتند، از چوب و چاقو و بیل و کلنگ به سمت ذوالفقاری حرکت کردند.

    در همین هنگام، دریاقلی که دوچرخه‌اش پنچر شد، دید که دیگر قادر به حرکت نیست، بنابراین پیاده شده و با دویدن، خود را به سپاه آبادان رساند و موضوع را به فرماندهی سپاه گفت و نیروهای سپاه و بسیج هم سریع به سمت ذوالفقاری حرکت کردند. سورانی سپس پیاده به سمت مقر هنگ ژاندارمری نیروی زمینی ارتش دویده و نیروهای ارتش را از حمله عراقی‌ها آگاه نمود. در صورت سقوط آبادان ارتش عراق توان یورش به اهواز را پیدا می‌کرد. وی در کشاکش این ماجرا بر اثر ترکش خمپاره مجروح شد و در راه انتقال به تهران به شهادت رسید.

    گزیده کتاب دریاقلی

    او را میبینی که آهسته و خرامان از میان آهن پاره‌ها میگذرد و به سمتت می‌آید. سرت را می‌دزدی تا نبیندت. می‌دانی که او هم خودش را به آن راه می‌زند و از قایم موشک با تو سرحال می‌شود. تصمیم گرفته بیشتر به کوی ذوالفقاری بیاید و تو را هم با خودش به اوراق‌فروشی بیاورد. مینی‌بوس هم شده خانه‌ی اعیانی‌تان، که از شهر به آنجا می‌آیید برای ییلاق.

    سرت را آهسته از زیر پنجره بالا می‌آوری، که ناگهان او با آن موهای فرفری‌اش برایت شکلک در می‌آورد و زبانش را به سمتت دراز می‌کند. از خنده ریسه می‌روی. برای تو، او بهترین بابای دنیاست. هیچ‌وقت نفهمیدی چه شد که یکی از اتاق‌های خانه‌ی کوچکتان در آبادان را به آن خانواده فقیر داد؛ تا توی یکی از دو اتاق آن زندگی کنند! شاید برای همین است که پدرت بیشتر وقتش را در اوراق فروشی می‌گذراند. با صدایی که آهنگش لالایی هر شبت شده، به اسم می‌خوانَدت........