امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
34,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب پادشاه زیر درخت نارنج

ایرانیان مردمی بزرگ‌زاده‌اند. به همین دلیل بزرگان زیادی را در خود و با خود دیده‌اند. از میان همه‌ی بزرگان این سرزمین، مردانِ مردی وجود دارند که ایرانیان، فره «سردار ملی» را بر سینه‌ی ستبرشان آویخته‌اند. سردارانی که دشمنان این مرز و بوم را سرنگون کرده‌اند و مام میهن را از عطر حضور خود آکنده‌اند. این سرداران چه در تمثال اسطوره‌ای خود و چه در شمایل تاریخی خویش، نامی شورآفرین دارند و صفاتی برانگیزاننده. سکون را می‌زدایند و سکوت را می‌شکنند. درماندگی را نهیب می‌زنند و غفلت را به بند می‌کشند.

چهره‌ها و جلوه‌های گوناگونی از سرداران ملی در حافظه‌ی تاریخی ایرانیان نقش بسته است. کتاب پادشاه زیر درخت نارنج، اثر مهدی زارعی؛ بر اساس یکی از همین قهرمانان به نگارش درآمده و به روایت زندگی «داریوش هخامنشی اول» شاه ایران پرداخته که از صفات نیکویی همچون محبت و دوراندیشی و تعصب نسبت به مردمش داشت. 

گزیده کتاب پادشاه زیر درخت نارنج

داریوش سه سال وحشتناک را پشت سر گذاشته بود. به چهره‌اش که نگاه می‌کردی چروک‌های کم‌رنگ سه سال قبل را به راحتی می‌دیدی و سپیدی موهای اطراف شقیقه و ریشش چند برابر شده بود. شانه‌اش درد می‌کرد. آرام روی تخت نشست و به زوپیر جوان نگاه کرد. کمتر پیش می‌آمد که خارج از میدان‌های جنگ زوپیر این وقت صبح به دیدنش بیاید. زوپیر پسر بزرگ مگابیز از بزرگان هخامنشی بود که به صورت مستقیم زیر نظر داریوش تعلیم دیده بود و آن‌قدر از داریوش می‌دانست که برای موضوع کم‌اهمیتی وقتش را نگیرد.

در سه سال گذشته که داریوش برای متحد کردن استان‌های ایران و سرکوب شورش‌هایی که از طرف سودجوهای فرصت‌طلب به راه افتاده بود می‌جنگید، زوپیر به عنوان سردار سپاه داریوش همواره در صف اول و شانه به شانه‌ی شاهش می‌جنگید. آن‌قدر از خستگی راه و کم‌خوابی داریوش برای طراحی حمله‌ها و مبارزات فردی داریوش دیده بود که خوب می‌دانست دو روز استراحت در کاخ برای شاه چه نعمتی می‌توانست باشد که البته آن هم با سرکشی به کارگران قصر می‌گذشت. قصری بزرگ که داریوش دستور ساختش را به معماران داده بود تا محلی باشد برای زندگی خانواده‌ی شاهنشاهی و انجام امور حکومتی و اجرای مراسم مذهبی و نشانه‌ای باشد از قدرت و عظمت ایران.

آتوسا کنار تخت داریوش ایستاد. تاج ملکه‌ی ایران را به سر داشت و لباس لیمویی‌رنگش مهتابی صورتش را تشدید می‌کرد. زوپیر همچنان به پایین نگاه می‌کرد. داریوش دستش را روی شانه‌ی او محکم‌تر فشرد.
- اتفاقی افتاده زوپیر؟ این وقت صبح؟ هنوز آفتاب بیرون نیامده
مرد!.. .

صفحات کتاب :
100
کنگره :
‏‫PIR۸۰۷۶‭‬‭ /‮الف‬۳۸۵‏‫‭پ۲ ۱۳۹۰
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
‎۲‎۴‎۲‎۶‎۶‎۰‎۲
شابک :
978-964-303-356-9
سال نشر :
1390

کتاب های مشابه پادشاه زیر درخت نارنج