کتاب بلوک44، اثر مریم شجاعی؛ یکی از کتب «چشمههای بهسوی خورشید» است که شامل روایتهایی با اهداف پاسخگویی به تفکرات مخاطبان، به خصوص مخاطب جوان که در جستوجوی «شناخت و معارف اسلام» میباشد. روایت پیشرو در یک مجتمع رخ میدهد که شخصیتهای گوناگون با مشاغل و فرهنگهای متفاوت از هم در کنار یکدیگر زندگی میکنند که این تفاوتها سرآغازی است برای شروع اختلافات و حوادثی که در راه است.
با آ نکه حاجحسین بعد از باخبر شدن از جریان دعوا، از غلام و ظفریان و طرفین خواهش کرده بود موضوع را برای کسی بازگو نکنند، ولی تمام همسایهها در این باره حرف میزدند! بیشتر از همه زن آقای گداخته که زن آقای یعقوبی همسایه روبرو را گیر آورده بود.
- وقتی میگویم چشم و گوشت را باز کن برای همین است. دختر تو هم فردا، پس فردا یاد میگیرد تو پله و راه پله، یواشیواش کوچه و خیابان با یک مرد غریبه شانه به شانه راه برود و... بعد هم خدا عالم است چه پیش بیاید.
خانم یعقوبی که بیحوصله بود گفت:
- خانم گداخته من سرم گرم بدبختیهای خودم است. کاری به این کارها ندارم. چطور نداری؟ من اگر نشانی دانشگاهش را گیر بیاورم میروم و شکایتش را میکنم.
- ای بابا! مگر بچه مدرسهای است. تازه فکر میکنی با این کارها دنیا را خانهتکانی میکنی؟
- وا! پس دستورهای دین چه میشود؟
- برو از حاجخانم بپرس. من که چیزی سرم نمیشود.
- پس چی بلدی؟
- از بچگی بهم یاد دادند، نماز بخوانم، حجابم را رعایت کنم، غیبت نکنم.
- من را بگو که گفتم با من میآیی برویم در خانه دختره تا هم تذکر بدهیم، هم به مادرش بگوییم بیشتر مواظب دخترش باشد.. .