کتاب راز بیبی جان، زندگینامه داستانی سیدهبتول جزایری مادر شهید سیدحسین علمالهدی است. این کتاب نوشته الناز عباسیان است و در انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
این کتاب از کودکی مادر شهید علمالهدی آغاز شده که همزمان با دوران کشف حجاب رضاخانی است و تا پایان زندگی او ادامه دارد. منظور از اصطلاح «بیبی جان» در این کتاب، «سیده بتول جزایری» مادر شهید است.
در ادامه کتاب، متن نوحه «صادق آهنگران» مداح اهل بیت (ع) سروده «حبیبالله معلمی» آمده است که در نخستین مراسم سالگرد رحلت این مادر شهید خواند.
پس از آن روزشمار زندگی «سیده بتول جزایری» از سال ۱۳۰۸ (که به دنیا آمد) تا سال ۱۳۶۷ (که از دنیا رفت) ثبت شده است. در ادامه نیز قطعات عکس سیاهسفیدی از مادر شهید علمالهدی و پسرانش همراه با توضیحات آمده است.
از همون اول گفتم که شهید شدی، گفتم دروغه هر کی گفته تسلیم صدام شدی؟! اما حسین جان، این چه اومدنی شد؟ قرار آخر ماه صفرمون چی شد پس! حسرت به دل موندم حسین… چطور این تن پاره پاره تو رو ببرم اهواز.. سرش را رو به آسمان برد و فریاد زد: «خانم زینب چی کشیدی تو کربلا…صبرم بده… صبرم بده…!» همین طور این جمله را با ناله و اشک تکرار میکرد که یک آن صدایی شنید:« خوش اومدی بیبی جان…هویزه منتظرت بود…» الله اکبر این صدای حسین است. هراسان از جایش بلند شد و نگاهی به اطرافش کرد. وسط بیابان بی آب و علف و خشک هویزه میان تلّی از خاک و خون و پیکر شهدا ایستاده بود. پسرها را صدا کرد.
– حسین همین جا دفن میشه
همه تعجب کردند. محمد پسر بزرگتر خانه جلو رفت و گفت: «هماهنگ کردیم قراره فردا توی اهواز مراسم تشییع برگزار بشه. اینجا وسط بیابون چطوری پیکر شهدا رو دفن کنیم.»
کاظم هم ادامه حرف برادرش را گرفت: «شرایط جنگیه ممکنه دوباره این منطقه رو از دست بدیم... خطرناکه چادر خاکیاش را تکان داد و با صلابت جملهاش را تکرار کرد.»
-هیچی نمیشه... نگران نباشین حسین تو هویزه میمونه، این بیابون با خون این پسرها زنده میشه جون میگیره.