کتاب من سه پسر داشتم داستان قهرمانانی است که میتوان آن را سینه به سینه نقل کرد تا یادمان نرود روزگاری چه بزرگمردانی در دیار ما زیستند و چه میراث گرانبهایی را برای ما به یادگار گذاشتهاند. شخصیت اصلی کتاب شهید محمدرضا بنایی است، اما در کنار آن با قهرمانان دیگری از جمله برادران او (شهید عباس بنایی و شهید اکبر بنایی) نیز آشنا میشویم و در نهایت به آشنایی با پدر این شهیدان میرسیم، پدری که ابراهیموار سه پسرش را به قربانگاه عشق روانه میکند و خم به ابرو نمیآورد، قهرمانی که در جبهه مشغول خیاطی میشود و پدری که با الگوپذیری از حسین بن علی (ع) حاضر به بازگشت از جبهه نیست.
کتاب من سه پسر داشتم به قلم محمد حیدری محمدی در 44 صفحه به نگازش در آمده است و در انتشارات خطشکنان به چاپ رسیده است. خواندن این کتاب به علاقهمندان به فرهنگ دفاع مقدس توصیه میشود.
زمان ازدواج، برای اولین بار محمدرضا را دیدم. خانهشان نزدیک خانه ما بود؛ خانوادهام اجازه نمیدادند که آنها را ببینیم. برای اولین بار او و برادرهایش را دیدم. سه برادر بودند؛ اکبر، عباس و محمدرضا. برادر بزرگترش یعنی اکبر، کارگر کارخانه بافندگی بود. محاسن کمپشتی داشت و لاغرتر از برادرهایش بود؛ ولی فرزتر. عباس برادر وسطی، مغازه خیاطی داشت. هیکلی بود، صورت پر و محاسن بلندی هم داشت. محدرضا هم مثل برادر بزرگش، اکبر لاغر بود. صورت کشیدهای داشت با محاسن بلند. در جهاد کار میکرد...