این کتاب مشتمل بر پنج داستان کوتاه با عنوانهای «سه دوست»، «زمستان بود»، «قطار ساعت هشت» و... است. داستان «روز بازی» درباره پسری به نام «داوود» است که برای کار به یک مغازه چراغخوابسازی مراجعه میکند و در آنجا استخدام میشود. «بایرام»، شاگرد بزرگ مغازه در یک فرصت مناسب شروع به بدگویی از استادش «ناصر» برای داوود میکند تا شاید بتواند او را از کار کردن در آنجا منصرف کند. اما داوود به اصرار به کارش ادامه میدهد؛ تا اینکه نزدیک شب عید اتفاقی می افتد که داوود متوجه میشود که بایرام راست میگفت و باید هرچه زودتر محل کارش را ترک کند.