وقتی قرار است از خودت بگویی یا به اجبار بخواهی از اثری بنویسی که به نحوی به تو مربوط است، کار سخت می شود؛ آن وقت چاره ای نمی ماند جز کلک زدن، طفره رفتن. مثل همین حالا که موقعیتی خلق کرده ای که ظاهرأ به تو- به عنوان نویسنده- می پردازد، اما خود از آن خالی است.
و مگر نقش هنر و ادبیات امروزمان چیزی جز این است! تلاش در جهت بازنمود انگاره هایی که به جهان واقعیت نزدیک اند، ولی دقیق که می شوی، تنها چیزی که به تعویق می افتد، تصویر کلی همان واقعیت است.
انگار از پشت شیشه ای پرلک و پیس شاهد جاده ای مه گرفته باشی، جاده ای خاکی با درختان بلند سپیدار که در دو سویش تا بی نهایت ادامه دارد، اما یگانه چیزی که نظرت را جلب می کند، رد آج های ریز و درشت چرخ های ماشینی است که زمانی دور گویا از آن جا گذشته است، اما از گفتن همین نیز طفره می روی؛ این است خصلت این روزهای آثارمان و خودمان ...
کنگره :
PIR8192 /ل567ت8 1392
کتابشناسی ملی :
2085400