علیرضا سیف الدینی:
رمان پلنگ خانم تنهاست را پیش از رمان خروج نوشته ام، و رمان پنجم من است، در عین حال، دومین رمانی است که منتشر می کنم. با این باور که پلنگ بودن آدمی، همان توان ایستادگی در برابر ناملایمات زندگی است، آن هم با حفظ فردیت خویش، این رمان را به زنان سرزمینم تقدیم می کنم.
... دیگر باید برمی گشتی پلنگ. کمی بیشتر می ماندی، باز مرگ لعنتی پدرت را وادار می کرد سرش را در آغوشت بگذارد و چانه بیندازد.
تو اما نمی خواستی دوباره شاهد این صحنه باشی. آهسته از جایت بلند شدی و مردد به طرف پله های پشت بام خانه ی پدری ات راه افتادی. پدرت همان طور پشت داده به تاریکی توی سایه دراز کشیده بود و مثل دفعه ی قبل نور قطره مانند ِپای چشم چپش برق می زد.
لحظه ای پای پلکان پا سست کردی، روبرگرداندی و سرت را آرام به نشانه ی خداحافظی برایش تکان دادی. بعد به تندی پله های تاریک روشن خانه را بالا رفتی ...
کنگره :
PIR8108 /ی783پ8 1390
کتابشناسی ملی :
2299692