ظهور نظریۀ اجتماعی هم زمان با ظهور مدرنیته است. در عام ترین معنا، می توان نظریۀ اجتماعی را تأملی در باب طبیعت جامعۀ مدرن دانست. هدف نظریۀ اجتماعی ارائۀ تفسیر عامی از نیروهای اجتماعی شکل دهندۀ جهان مدرن است. سنت کلاسیک نظریۀ اجتماعی، که در این فصل بیشتر بر آن تمرکز می کنیم، یکی از بزرگ ترین تلاش های صورت گرفته در اندیشۀ مدرن برای فهم کلیت نیروهای دست اندرکار شکل گیری جهان مدرن بود. نظریۀ اجتماعی کلاسیک، هم محصول مدرنیته بود و هم کوششی در جهت فهم انتقادی مسائل آن.
هرچند به دلیل عدم وجود یک سنت واحد، دقیقتر آن است که سخن از سنت های کلاسیک به میان آورد، اما در پس همۀ این رویکردها نسبت به این امر که مدرنیته مستلزم نوعی بحران اجتماعی بوده، إشعار وجود داشته است. نظریه های اجتماعی بزرگ، پاسخ هایی بودند به تجربۀ بحران در مدرنیته. تغییرات تاریخی گوناگون مدرنیته از قرن هجدهم تا زمان حاضر، همگی همراه بحران های بزرگ رخ داده اند که بسته به بسترهای ملی مختلف، متفاوت بوده اند. مثلا نگرش اوایل قرن نوزدهم در فرانسه، تفاوت زیادی با نگاه حاکم بر آلمان در اوایل قرن بیستم داشت.