کتاب نیش عقرب و پدر مهربان مجموعه داستانهای اجتماعی از خاطرات یک رزمنده است که با ادبیات و زبان کودکانه از بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس برای آشنایی هرچه بیشتر کودکان با آثار و ارزشهای دفاع مقدس نوشته شده است.
حسن آقا گوشۀ اتاق به مبل پارچه مخملی تکیه زده بود. داشت آلبوم عکس قدیمی را ورق میزد و برای نوههایش عکسها را یکی یکی توضیح میداد:
- این عکس را توی جبهه با دوستانم گرفتیم. چندتا از اونها بعداً شهید شدن.
- این یکی، با دوستانم داخل سنگر داریم هندوانه میخوریم.
- این یکی، با دوستانم توی جبهه سوار دوچرخه هستیم.
- این عکس را با بابا غلامرضا توی جبهه گرفتیم.
علی که حسابی جذب عکسها شدهبود، چه جالب! بابابزرگ، واقعاً این عکس پدرتونه؟ حسن آقا گفت: بله، باباغلامرضا برای دیدن من آمده بود جبهه. با انگشت دستش که حالا پر از ترکش روزهای جنگ بود عکس را لمس کرد و گفت: این عکس را ببینید، چطور داریم با بابا غلامرضا گونی پُر میکنیم برای ساختن سنگر! محمد گفت: حتماً خیلی دلشون تنگ شده بوده که اومدن جبهه به دیدن شما.
حاج حسن که اشک توی چشمان خستهاش حلقه زدهبود، گفت: آره. خیلی! بابا غلامرضا خیلی به من علاقه داشت! دفتر خاطرات دوران کودکی در ذهن حاج حسن کمتر از چند ثانیه ورق خورد.