بهار اشک های آفاق را پاک کرد و در حالی که موهای دختر جوان را لابه لای انگشتانش تاب می داد ادامه داد:
آن زمان من زنی سرحال و بشاش بودم ، کنار چشمه نشسته بودم که ناگاه دست مردی را روی دهانم حس کردم، نمی توانی تصور کنی چه حالی به من دست داد، او دهانم را گرفته بود تا صدای فریادم به هیچ جا نرسد...
کنگره :
PIR7994 /الف316د4 1393
شابک :
978-964-8007-35-0