کتاب تاروپود روایت زندگی خانم زینب عاشری، بانویی دهه شصتی است که پس از ازدواج، هشت سال در آرزوی مادر شدن چشمانتظار میماند و در اتفاقی باورنکردنی، طی پنج سال، چهار بار مادر میشود. او در سالهای مادری با مشکلات و چالشهای زیادی روبهرو میشود؛ اما بچهها را هیچگاه مانع حرکت خود نمیبیند.
خانم عاشری همراه با فرزندان خود بزرگ میشود، برای ساختن آرزوهایش تلاش میکند، توانمندیهایش را رشد میدهد، راه و رسم مادری کردن را در خود نهادینه میکند و از تجارب مادری کردن به سلوک مادری میرسد.
زنگ خانه پشتسرهم میخورد. مهمانها یکییکی از راه میرسیدند. یک مهمانیِ متفاوت داشتیم. سفره صبحانه پهن بود. هرکس از راه میرسید، کنار سفره مینشست. سینی آبجوش و چای، دست به دست میچرخید. عطر نان تازه، اشتهای آدم را باز میکرد. دل تو دلم نبود. دست و پایم را گم کرده بودم.
همه توجه ویژهای به من داشتند. «ماشاءالله بزرگ شدی!» «زینب! چه خانومی شدی!» فقط لبخند میزدم. از اینهمه محبت، قند در دلم آب میشد. کمی هول داشتم، میدانستم همه بهخاطر من آمدهاند. آرام و قرار نداشتم.