دیروز دوستم را فروختند.موهای کوتاهش خرمایی بود و پوستش سفید.مغازه دار که آرایشش می کرد، خیلی خوشگل می شد.از آن صورت هایی داشت که همیشه فکر می کنم مزه ی شکلات دارند.لب هایش قرمز بود، دماغش سربالا و کوچک، و صورتش گرد.جایش سمت چپ جای من بود. شب ها با هم درد دل می کردیم. او همیشه حوصله اش سر می رفت، اما من، که توی ویترین هستم، می توانم آدم ها و ماشین ها را ببینم؛ خودش کلی سرگرمی است...
کنگره :
PIR8076 /ر788ه9 1389