کتاب هفت رخ نوشته جناب آقای امیر نجفی چناری و به ویراستاری زهرا صنوبری منتشر شده در نشر متخصصان.
از تمام آن ها چند سال میگذرد شعرها و داستانهایم انگار با من غریبهاند! یا من انسان دیگری هستم شاید اگر ده پانزده سال پیش چاپشان میکردم بهتر بود؛ هم برای آنها هم برای من! هنوز دوستشان دارم، هفت رخ را روی ورق باطلههای خانه که یک طرفشان سفید بود نوشتم آن موقع اصلا نمیدانستم شعر خواهم نوشت یا داستان حقیقت این است که من تقریبا هیچ وقت نمیدانم وقتی شروع به نوشتن میکنم مقصد کجاست این هم شاید سبکی از نوشتن باشد؛ سبک بیخبری! هفت رخ حکایت نویسندهای است که در قالب آدمهای دیگر اسیر شده و شروع به نوشتن میکند؛ از یک ورطه به ورطهای دیگر پرتاب میشود خیلی کوتاه مینویسد تا شاید زودتر رها شود! موضوعات با رشتهای روانشناسانه با هم ارتباط دارند و نویسنده انگار از خوابی به خوابی دیگر میغلتد درست همانند این دنیای به ظاهر واقعی! نه قصهها و نه شعرها هیچ کدام نجاتمان نمیدهند. آن ها فقط فراموشی میبخشند از این که هنوز بیدار نشدهایم! ده نمای پس از ده رخ داستانکهایی است که پیش از هفت رخ نوشتم اما در متن کتاب پس از آن آمده وقتی که باز خوانیشان کردم احساس کردم یک خویشاوندی نانوشته بین این دو بخش از نوشتهها برقرار است. پایان هنوز نانوشته است، آغاز را هم نمیدانیم کجا شروع کردیم که پایان بگیرد!
پایان هنوز نانوشته است، آغاز را هم نمیدانیم کجا شروع کردیم که پایان بگیرد!
سیگار با لبهای او، تا صبح بازی میکند
ما را به دودی در هوا رقصیده راضی میکند!
فیلم نامه نویسی (نویسندهای میخواهد اولین اثرش را خلق کند. سالها با وسواسی عجیب به موضوعات مختلف فکر کرده آن قدر که نمی داند از کی و از کجا در متن داستان قرار گرفته اتفاق عجیبی افتاده؛ هر شب که به خواب میرود، خودش را در قالب شخصیتی میبیند که عموماً با رنج های اصیل زندگی دست و پنجه نرم میکند رنج هایی که هنوز بشر نتوانسته از آن ها رهایی یابد چراهای بی پاسخی که برای هر کسی ممکن است اتفاق بیفتد! جالب اینجاست که هر کدام از شخصیتها گویی تکهای گمشده از وجود او هستند و هر روز که بیدار میشود تمام ماجراهایی که دیده است در ذهن او حضور دارد محور اصلی داستان در هفت روز اتفاق میافتد. هفت روزی که میتواند تا بی نهایت ادامه داشته باشد اما زمان است که داستان و زندگی را محصور میکند.