کتاب هرمس نوشته جناب آقای عباس یرفی میباشد و انتشارات متخصصان آن را به چاپ رسانده است. کتاب «هرمس» مجموعهای از داستانهای کوتاه با نگاهی کاملا فلسفی، عمیق و سرشار از تصوراتی است که ما را به زندگی طبیعی رهنمون میسازد. این کتاب شامل داستانهایی است که هرکدام با روایتی متفاوت، زوایای تازهای از مفاهیم انسانی و معنوی را بررسی میکنند.
از روایتهای شخصی و خاطرهانگیز گرفته تا داستانهایی با الهام از اسطورهها و آموزههای اخلاقی، این کتاب تجربهای متنوع از تأمل در جهان پیرامون ارائه میدهد. هرمس کتابی تاثیرگذار در مورد اینکه نمیتوان فقط از طریق روابطی که یک طرف آن انسان باشد به حکمت موردنیاز دست یافت؛ را بیان میکند.
نویسنده با بهرهگیری از سبکی روان و جذاب، داستانهای کوتاه را با مضامینی چون بقا، شناخت خود، چالشهای زندگی و فلسفه هستی ترکیب کرده است. در بخشی از این کتاب، داستانهایی مانند «بیهودگی» و «هرمس» به تصویر کشیدن تلاش انسان برای یافتن معنا در میان آشوب زندگی میپردازند و یا در داستانهای دفاع مقدس آن نظیر داستان "دیدار" که شاید کوتاهترین داستان دفاع مقدس به حساب آید؛ لحظه شهادت دو نفر را در سه جمله با بیانی تصویری را نشان میدهد. در داستان دیگر، «مادر»، ارتباط عمیق میان انسان و مادر به شکلی شاعرانه و احساسی روایت میشود. کتاب «هرمس» مجموعهای چند وجهی از داستانهای کوتاه و تأملبرانگیز است که نویسنده با قلمی هنرمندانه، مضامین انسانی و فلسفی را در قالب روایتهایی متنوع به تصویر کشیده است. داستانهای این مجموعه از ماجراهای بقا در دل طبیعت، مانند «بیهودگی» تا روایتهای اسطورهای و تاریخی نظیر «هرمس» گستردهاند. در داستان «هرمس»، نویسنده با بهرهگیری از شخصیتهای افسانهای، مخاطب را به دل پرسشهای عمیق در مورد دانایی و رهبری معنوی میبرد.
در دریا رها بودیم، روی زیستگاه ماهیان آزاد، با یک کشتی چوبی فرسوده. از میان همه خدمه من نجات پیدا کرده بودم. دوستانم زیر عرشه در رختخوابشان بودند. کشتی شب به صخر های برخورد کرد و غرق شد و من معجزهآسا از آن خارج شدم. وقتی که خواب بودم احساس خفگی به من دست داد و نفسم تنگ شد.
اولین باری نبود که سوار کشتی میشدم؛ دو سال تمام کارم مسافرت بود. کشتی باری چوبی که در طوفانهای شدید همانند الاکلنگی بالا و پایین میشد و چوبهای شکلدهندهاش صدای قیژقیژ میداد؛ طوری که ماهیهای درون آب هم میشنیدند، اما ما آن را غنیمت میشمردیم که روی آب نگهمان میداشت و زندگیمان را میچرخاند... .