کتاب قاره سبز بخشی از خاطرات مهاجرت دکتر مریم نقاشان به کشورهای اروپایی است. شاید تا به حال سفرنامههای زیادی از اروپا خوانده باشید، اما سفرنامهای به قلم یک حقوقدان و مسلط به علوم انسانی روز که سالها در دانشگاههای اروپایی حاضر بوده، در میان جامعه اروپایی زیسته و مدتها به عنوان مشاور بینفرهنگی و ایدهپرداز در نظام قضایی اروپا مشغول به کار بوده و در دادگاههای حقوقی، کیفری، خانواده، کار و همچنین هشت دادگاه بینالمللی نفتی اروپایی حضور داشته، بتواند پردههای بیشتری از لایههای زیرین نظامهای اجتماعی-سیاسی و حقوقی قاره سبز بردارد.
خاطرات این کتاب، به شکل موضوعی تدوین و تنظیم شدهاند و عموماً مسائلی را در اروپا زیر ذرهبین گرفتهاند که در ایران نیز داغ و پرطرفدار است. خاطرات این کتاب به هم پیوسته نیستند و هر بخش، موضوع و دغدغهای جداگانه را در بر میگیرد.
او در مقدمه اثر خود مینویسد که نه به دنبال تعریف و تمجید از جهان غرب است و نه میخواهد بر روی نقاط ضعف و سیاه این جوامع دست بگذارد. بلکه توضیح میدهد آن چیزهایی که به عنوان نکات مثبت از فرهنگ و تمدن غرب یاد میشود در واقع همان تعالیم دینی اسلام است که در جوامع اسلامی کمرنگ گردیده است و نقاط سیاه جوامع غربی نیز درست همان مواضعی است که آنها دستورات الهی را به فراموشی سپردند و تلاش کردند با عقل بشری و مبانی اومانیستی کار خود را پیش ببرند.
دکتر مریم نقاشان (دکترای حقوق حکومتی از دانشگاه روستوک آلمان و وکیل پایه یک دادگستری) یکی از نخبگان کشورمان در رشته حقوق است که علیرغم سن کم از ۲۳ سالگی موفق به اخذ جایگاههای علمی و شغلی مختلفی در داخل کشور شد و و بعد از دهسال وکالت در تهران، به پیشنهاد یکی از اساتید دانشگاه برلین، دعوت به تحصیل و کار در آلمان شد. او تحصیلات تکمیلی خود را در رشته حقوق حکومتی در آلمان به پایان رساند و در سال ۱۳۹۸ با کولهباری تجربه در دادگاهها و نظام حقوقی آلمان، به ایران بازگشت.
گزیده کتاب قاره سبز
من براساس مشاهدات عینی خود در ایران اولین سالی که روز ولنتاین در آلمان بودم، انتظار داشتم شور و هیجان خاصی در این روز برپا شود و حداقل چند برابر ایران؛ اما در کمال تعجب دیدم از آن شور و حالی که در روز ولنتاین در ایران دیده بودم، آنچنان خبری نیست! حتی عشاق هم هدایای گران به یکدیگر نمیدادند؛ بلکه در این روز کار دستی خود را که با عشق و احساس تهیهاش کرده بودند اعم از یک کارت، یک عروسک پارچه ای، یک دفترچه یادداشت، یک نقاشی و... را به عنوان هدیه روز عشق و به پاس و یاد زحمات ولنتینوس به محبوبشان میدادند. معمولاً هم در بین نوجوانان به چشم میخورد، اما حال و هوای شهر عوض نمیشد؛ برعکس ایران که در چنین روزی در مراکز خرید به هر جا نظر میاندازیم، رنگ قرمز و عروسکهای خرسی و جعبههای قلبی پر از شکلات و پاستیل و.... معرض دید رهگذران خودنمایی میکند.
برنامههای تلویزیون آلمان هم این روز را خیلی برجسته نشان نمیدهند؛ در حالی که شبکههای ماهوارهای فارسی زبان آن را با آب وتاب به تصویر میکشند! من بارها از زبان بینندگان این شبکهها در ایران شنیده بودم که با حسرت میگفتند وای روز ولنتاین در غرب چه باشکوه است و چه حال و هوایی دارد آنجا. در صورتی که باز هم حقیقت ماجرا آن چیزی نبود که رسانهها به ما نشان میدادند. خلاصه، دوباره به این نتیجه رسیدم که ما از آنان در فرهنگ اقتباسیشان جلوتر افتادهایم!