نظر شما چیست؟

معرفی کتاب شب آتش

کتاب «شب آتش» نوشته اریک امانوئل اشمیت است که توسط انتشارات کتابستان منتشر شده است.
اریک امانوئل اشمیت نویسنده‌ی شهیر فرانسوی بیشتر شهرت خود را مدیون نمایش‌نامه‌های سوررئال خود است و البته می‌توان آثار داستانی او را نیز همسنگ دیگر آثارش دانست. رمان «زمانی که یک اثر هنری بودم» بارها در زبان فارسی به چاپ رسیده است. رمان «اولیس در بغداد» هم که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، شهرتی عالم‌گیر یافت. اریک دکترای فلسفه‌اش را از دانشگاه سوربن گرفته است و نگاهی معناگرایانه در آثار او به چشم می‌آید. همان‌گونه که خودش می‌گوید، در سفری که به صحرای هقار (آفریقا) داشته، نوعی تجربه معنوی را پشت سر گذاشته که او را به شکل جدی‌تری در مسیر نویسندگی قرار داده است. این سفری معنوی به نوعی در کتاب «شب آتش» بازتاب یافته است. کتابی که این روزها به دست «وحیده نعیم‌آبادی» ترجمه شده است و آن‌گونه که مترجم در یادداشت ابتدای کتابش گفته: «این کار بارها من را به وجد آورد و بیش از آن اشک از چشمانم جاری کرد.» ترجمه کتاب از متن اصلی و از زبان فرانسه برگردان شده است و مترجم توان خود را برای برگردانی وفادارانه و گرم به کار بسته است و نتیجه رضایت‌بخش است. «شب آتش» ما را به سفری پرماجرا در صحرای آفریقا می‌برد. سفری که در آغاز با فردی ملحد شروع می‌شود و در ادامه در مسیر تعالی قرار می‌گیرد...

گزیده کتاب شب آتش

از وقتی که هواپیما از الجزیره به پرواز درآمد، انگار روی ماه پرواز می‌کردیم؛ به‌طوری که تا کیلومترها جز زمینِ خشکِ ماسه‌ای، سنگریزه‌ای و سنگ‌هایی که روی آن‌ها گویا نقش‌هایی حک شده بود، چیز دیگری به چشم نمی‌خورد؛ خاکی که مسیر مستقیم عبور جیپ‌ها، کامیون‌ها و کاروان‌ها روی آن مثل رد ناخن روی غبار دیده می‌شد.

من که همیشه دلم برای درختان، برای مزرعه‌های سرسبز حاصلخیز، رودهای سرگردان پُرپیچ‌وخم تنگ می‌شد، حال آیا توان تحمل دو هفته پیاده‌روی در صحرای آفریقا را داشتم؟ از گرفتار شدن در این فضای فسیلی، هوایی محروم از گردۀ گل‌ها و طبیعتی که گویا فصل‌ها را نادیده گرفته بود، هراس داشتم. شاید هم چون از فراز آسمان به آن نگاه می‌کردم، این چنین صحرا را درمانده و بی‌حاصل می‌انگاشتم. اینجا مدت‌ها می‌گذشت تا سروکلۀ واحه‌ای پیدا شود؛ تودهای سبزرنگ، جایی که نخل‌ها، درختان انجیر و خرما دورتادور تپه‌ای درهم گره می‌خوردند. خیلی آرام، گویی در دلم زمزمه کردم: تمنراست...؛ اما بغل دستی‌ام حرفم را تصحیح کرد. اینجا «غردایه» است، سرانجام بعد از نیم روز طی مسیر، تمنراست خودش را نشان داد. صدای خلبان این نزدیک شدن را اعلام کرد...

دیویی :
914/843
کتابشناسی ملی :
7266280
شابک :
9786226837507
سال نشر :
1399
صفحات کتاب :
212
کنگره :
‫‬‭‫‭PQ۲۶۶۱

کتاب های مشابه شب آتش