این کتاب خاطرات زندگی شهید طیبه واعظی است که در سال 1356 پس از دو ماه شکنجه توسط ساواک تیر باران شد.
هرسال فصل زایمان گوسفندها که می شد مردی به دهنو می آمد و بزغاله های تازه متولد شده را از چوپان ها می خرید. یکی از سال ها که این مسئله هم زمان با حضور طیبه در دهنو شده بود برایش سؤال بود که چرا این مرد بزغاله ها را از مادرشان جدا می کند و می برد ؟ به نظرش این کار ظلم بود. اما هیچ کدام از چوپان ها علتش را نمی دانستند و حتی تا آن موقع هم از آن مرد سؤال نکرده بودند. همان روزی که مرد برای خرید بزغاله ها آمده بود ، طیبه محکم جلویش ایستاد و گفت تا علت این کار را نگویی نمی گذارم بزغاله ها را ببری! و محکم پای حرفش ایستاد تا مرد مجبور شد علتش را بگوید. برای همه جالب بود طیبه ساده از کنار مسائل نمی گذرد.