کتاب هیچ و پوچ اثر وودی آلن و ترجمه فاطمه باغستانی توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است. وودی آلن در کتاب هیچ و پوچ زندگینامهی پرفرازونشیب خودش را با صداقت و صراحتی مثالزدنی روایت میکند.
داستان کتاب ذیل یک پروندهی جنایی توضیح داده میشود. نویسنده با شوخیهای پیدرپی و غیرمنتظره مخاطب خود را متعجب و وادار به خندیدن میکند. این کتاب در دستهی کتابهای پرفروش انتشاراتی چون نیویورک تایمز، پابلیشرز ویکلی، لس آنجلس تایمز و... قرار دارد.
فکر می کنم تا اینجا گفتن از خودم و زندگی پیش پاافتاده ام بس باشد. مغزتان را با خاطرات پدر و مادرم پر کردم، اما هنوز به این بخش نرسیده ام که مادرم منِ بی وجدان کوچولو را به دنیا آورد. پدرم در زندگی خوش بود و مادرم که مجبور بود همۀ مسائل جدی روزانه را برای بقا مدیریت کند، فقط کار می کرد و هیچ سرگرمی و خوشیای نداشت. او باهوش بود، اما تحصیلکرده نبود و همیشه اولین کسی بود که می گفت به قضاوت های صحیحش افتخار می کند.
روراست بگویم که از دید من او بسیار سرسخت و جدی بود، اما دلیلش این بود که می خواست برای خودم کسی شوم. او با دقت امتیاز تست ضریب هوشی ای که در پنج یا ششسالگی از من گرفته بودند، نگاه کرد که البته عددش را به شما نمی گویم و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. در این تست توصیه شده بود که بهتر است مرا به کالج هانتر که مخصوص کودکان تیزهوش بود بفرستند، اما مسیر طولانی سواری با ترن از بروکلین به منهتن برای مادر یا خاله ام که نوبتی مرا با مترو می بردند، خیلی سخت بود.
به همین دلیل دوباره مرا سر جای اولم، مدرسۀ دولتی پی.اس 99، برگرداند که در آن یک مشت معلم عقبافتاده تدریس می کردند. من از هر مدرسه ای بیزار بودم و احتمالاً اگر به هانتر هم می رفتم باز بیسواد از آن بیرون می آمدم. مادرم همیشه به من تشر می زد و می گفت مگر میشود وقتی چنین ضریب هوشی بالایی دارم اینقدر در درس و مدرسه کودن باشم.