امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
9,000
خرید
50,000
25%
37,500
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب سلما هم سفری از گنبد خضرا   

کتاب سلما هم سفری از گنبد خضرا؛ نوشته معصومه یزدانی توسط انتشارات به نشر منتشر شده است. این اثر داستانی ست در مسیر آشنایی مخاطب با سبک و سیره حضرت امام موسی کاظم (ع).

شاهزاده خانمی دوازده ساله، یک روز ظهر با شمشیری به کمر و عبای خدمتکاری از دروازه گنبد خضرا بیرون رفت و برنگشت و کسی از دلیل گم شدنش باخبر نشد غیر از دوستی که خائن بود. گدایی که جاسوس بود. زندان بانی که حریص بود، عمویی که ترسو بود و وزیری که دو چهره داشت.

کتاب سلما هم سفری از گنبد خضرا بر اساس منابعی همچون عیون اخبارالرضا (ع)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، الکافی، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار و الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد نوشته شده است.    

بخشی از متن کتاب سلما هم سفری از گنبد خضرا

سلما چشم‌هایش را بست و گیرهُ کوچک روی صندوقچه چوب آبنوس نقره‌کوب را فشار داد. در صندوق تقی کرد و بالا پرید. نوک انگشت اشاره دست راستش را روی پارچه مخمل آستر صندوقچه گذاشت و آرام جلو برد. خنکی قبضه فولادی شمشیر را لمس کرد.

انگشتش روی نگین‌های سبز و قرمز چرخید و سر خورد روی اسمش که به خط کوفی کنده‌کاری شده بود و پایین‌تر نشست روی شاخ‌وبرگ درخت سرو, کنار پرنده‌های آزاد قلم‌زنی. ده روز بود که شمشیر را هدیه گرفته بود. عمه عباسه آن را برای دوازدهمین سال تولدش هدیه داده بود. برای آرام‌کردن سلما که اشک می‌ریخت و التماس‌های مهرک برای گرفتن زهر خواستگار اجباری که زبیده‌خاتون و هارون برایش تدارک دیده بودند. عمه عباسه گفته بود: «چشم‌هات رو ببند!»

وسلما با چشم بسته فکرکرده بود الان خنکی گردن‌بند طلایا پابند نقره‌ای روی پوستش خواهد نشست؛ ولی با سنگینی فلزی که روی دامنش افتاده بود, چشم باز کرده و شمشیری دیده بود خیلی ظریف‌تر و زیباتر از شمشیرهای برادرانش محمد و عبدالله که چند بار برای برداشتنشان مشت خورده و تنبیه شده بود. عمه عباسه چشم‌های ترسیدهٌ مهرک را نگاه کرده و گفته بود: «هیچ‌کس حق نداره حرف بزنه. از خلیفه اجازش رو گرفتم.»

صفحات کتاب :
112
کنگره :
‫‭PIR8365 ‬‬
دیویی :
[ج]8فا3/62
کتابشناسی ملی :
8439260
شابک :
978-964-02-3424-2
سال نشر :
1400

کتاب های مشابه سلما هم سفری از گنبد خضرا